نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 34 )
تهیونگ: حالا این اولشه.....
ات: ..... دیگه فعلا همین یدونه بچه هم اضافیته.....
تهیونگ: فعلا که معلوم نیست بچه دختره یا پسر فعلا که اصلا کاشته نشده توت.....
ات: اره..... باید صبور باشیم..... اخ هنوزم دلم درد میکنه...
تهیونگ: مگه خوب نشدی؟....
ات: چرا ولی هنوز یکم نیش میزنه....
تهیونگ: بالاخره باید یکم از اثر من توش بمونه دیگه بیبی....
ات: بله شوهری درست میفرمایند..... حالا دیگه چندش بازی بسته بریم پایین گشنمه....
تهیونگ: ( میخنده).... بریم....
( راستی یادم رفت براتون عکس عمارت تهیونگ و ات میزارم....)
( ات و تهیونگ از پله ها رفتن پایین....)
اجوما: صبح بخیر....
ات و تهیونگ: صبح بخیر....
ات: اجوما صبحونه کو پس.... من گشنمه
اجوما: الان اماده میکنم.....
( گوشی تهیونگ زنگ میخوره....)
ات: کیه؟...
تهیونگ: شوگاست..... الوو
شوگا:الووو سلام تهیونگ چطوری خوبی
تهیونگ: سلام خوبم خودت چطوری....
شوگا: خوبم.....
تهیونگ: کاری داشتی؟....
شوگا: اره میخواستم امروز ساعت 3 تو با ات بیای به ادرسی که میدم....جونگ کوک و جنی هم هستن.....
تهیونگ: کجا بر چی؟!....
شوگا: دیگه سوال نکن میفهمی من رفتم پس بای ادرسو تو واتساپ برات میفرستم....
تهیونگ: باشه فعلا..... ( گوشیو قطع کرد...)
ات: چی شده....
تهیونگ: هیچی شوگا میگه یه ادرس برات میفرستم با ات بیاین اونجا ساعت 3.....
ات: نفهمیدی بر چی؟!....
تهیونگ: نه نگفت.....
ات: هوفففف.....
اجوما: خانم صبحونه حاضره....
( تهیونگ و ات نشستن سر میز و صبحونه اشون رو خوردن و ساعت 2 بودش و ات و تهیونگ رفتن اتاق تا حاضر بشن و تهیونگ چون زود حاضر میشه نشسته بود رو کاناپه و به ات نگاه میکرد که داشت ارایش میکرد.....)
تهیونگ: میگما.... امشب بریم بار؟....
ات: .... بار برای چی؟؟؟...
تهیونگ: هم اینکه خیلی وقته نرفتم و هم اینکه حالا که یه نفرو دارم باهاش میرم....
ات: اگه من نبودم چی؟؟؟.....
تهیونگ: خب بین دخترای اونجا که نشسته ان دور و ورم انتخاب میکردم.....
ات: ( اخم میکنه و کرم اش رو پرت میکنه سمت تهیونگ....)
تهیونگ: چتههه..... کرم خودت خراب میشه به من چه ( میخنده...)..... عشقم من مال توعم حسودی نکن نگران نباش....
ات: خفه شو.....
( ات از اونجا ببد دیگه اصلا جواب تهیونگ نمیداد انگار باهاش قهر شده بوده و بالاخره هر دوتاشون اماده شدن.....)
( عکس لباساشون میزارم....)
تهیونگ: بیبی بریم؟.....
( ات از کنار تهیونگ رد شد و رفتش حیاط و تهیونگ هم پشت سرش رفت و سوار ماشین تهیونگ شدن و رفتن به ادرسی که شوگا فرستاده بود....)
ادامه اش تو کامنتا.....
دوستانی که پارت 33 میخوان بگن تو کامنت ها بگن تو پی وی براشون بفرستم
(𝐏𝐚𝐫𝐭 34 )
تهیونگ: حالا این اولشه.....
ات: ..... دیگه فعلا همین یدونه بچه هم اضافیته.....
تهیونگ: فعلا که معلوم نیست بچه دختره یا پسر فعلا که اصلا کاشته نشده توت.....
ات: اره..... باید صبور باشیم..... اخ هنوزم دلم درد میکنه...
تهیونگ: مگه خوب نشدی؟....
ات: چرا ولی هنوز یکم نیش میزنه....
تهیونگ: بالاخره باید یکم از اثر من توش بمونه دیگه بیبی....
ات: بله شوهری درست میفرمایند..... حالا دیگه چندش بازی بسته بریم پایین گشنمه....
تهیونگ: ( میخنده).... بریم....
( راستی یادم رفت براتون عکس عمارت تهیونگ و ات میزارم....)
( ات و تهیونگ از پله ها رفتن پایین....)
اجوما: صبح بخیر....
ات و تهیونگ: صبح بخیر....
ات: اجوما صبحونه کو پس.... من گشنمه
اجوما: الان اماده میکنم.....
( گوشی تهیونگ زنگ میخوره....)
ات: کیه؟...
تهیونگ: شوگاست..... الوو
شوگا:الووو سلام تهیونگ چطوری خوبی
تهیونگ: سلام خوبم خودت چطوری....
شوگا: خوبم.....
تهیونگ: کاری داشتی؟....
شوگا: اره میخواستم امروز ساعت 3 تو با ات بیای به ادرسی که میدم....جونگ کوک و جنی هم هستن.....
تهیونگ: کجا بر چی؟!....
شوگا: دیگه سوال نکن میفهمی من رفتم پس بای ادرسو تو واتساپ برات میفرستم....
تهیونگ: باشه فعلا..... ( گوشیو قطع کرد...)
ات: چی شده....
تهیونگ: هیچی شوگا میگه یه ادرس برات میفرستم با ات بیاین اونجا ساعت 3.....
ات: نفهمیدی بر چی؟!....
تهیونگ: نه نگفت.....
ات: هوفففف.....
اجوما: خانم صبحونه حاضره....
( تهیونگ و ات نشستن سر میز و صبحونه اشون رو خوردن و ساعت 2 بودش و ات و تهیونگ رفتن اتاق تا حاضر بشن و تهیونگ چون زود حاضر میشه نشسته بود رو کاناپه و به ات نگاه میکرد که داشت ارایش میکرد.....)
تهیونگ: میگما.... امشب بریم بار؟....
ات: .... بار برای چی؟؟؟...
تهیونگ: هم اینکه خیلی وقته نرفتم و هم اینکه حالا که یه نفرو دارم باهاش میرم....
ات: اگه من نبودم چی؟؟؟.....
تهیونگ: خب بین دخترای اونجا که نشسته ان دور و ورم انتخاب میکردم.....
ات: ( اخم میکنه و کرم اش رو پرت میکنه سمت تهیونگ....)
تهیونگ: چتههه..... کرم خودت خراب میشه به من چه ( میخنده...)..... عشقم من مال توعم حسودی نکن نگران نباش....
ات: خفه شو.....
( ات از اونجا ببد دیگه اصلا جواب تهیونگ نمیداد انگار باهاش قهر شده بوده و بالاخره هر دوتاشون اماده شدن.....)
( عکس لباساشون میزارم....)
تهیونگ: بیبی بریم؟.....
( ات از کنار تهیونگ رد شد و رفتش حیاط و تهیونگ هم پشت سرش رفت و سوار ماشین تهیونگ شدن و رفتن به ادرسی که شوگا فرستاده بود....)
ادامه اش تو کامنتا.....
دوستانی که پارت 33 میخوان بگن تو کامنت ها بگن تو پی وی براشون بفرستم
۱۳.۵k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.