Simple life in seoul
Simple life in seoul💕
Part 4🌈🌱
بعد رفتم یکی دوتا گردنبند دیگه هم خریدم ک خیلییی کیوت بودن.. ساعت 9 شده بود و واقعا خابم میومد
ته سونگ: بیا باهم بریم.. خطرناکه شب تنهایی بری..
این چرا انقد باهام مهربون شدع؟
هه سو: باش
ته سونگ ویو:
نمیدونم چرا.. ولی.. احساس میکنم ازش خوشم میاد
رفتیم داخل تاکسی.. یهو یه چیز سنگینیو رو شونم حس کردم.. خابیده بود.. خوب تابلوعه.. امروز خیلی خرید کرد.. یه لبخند زدم..وقتی رسیدیم آروم بیدارش کردم
ته سونگ: رمز خونتون چنده؟
هه سو: ۲۴۶۷۹۱
ته سونگ: اوکی بخاب
دوباره خابش برد وسایلو برداشتم و براید استایل بغلش کردم.. رمز خونشو زدمو رفتیم داخل.. چقد مرتب بود.. گذاشتمش تو خونشو رفتم خونمون
گایز میدونم خیلییییییی کمه پس یه پارت دیگه هم ب عنوان پارت 4 میزارم بزارتون.. الان یهو یه کاری برام پیش اومد باید برم یجایی.. 💕
Part 4🌈🌱
بعد رفتم یکی دوتا گردنبند دیگه هم خریدم ک خیلییی کیوت بودن.. ساعت 9 شده بود و واقعا خابم میومد
ته سونگ: بیا باهم بریم.. خطرناکه شب تنهایی بری..
این چرا انقد باهام مهربون شدع؟
هه سو: باش
ته سونگ ویو:
نمیدونم چرا.. ولی.. احساس میکنم ازش خوشم میاد
رفتیم داخل تاکسی.. یهو یه چیز سنگینیو رو شونم حس کردم.. خابیده بود.. خوب تابلوعه.. امروز خیلی خرید کرد.. یه لبخند زدم..وقتی رسیدیم آروم بیدارش کردم
ته سونگ: رمز خونتون چنده؟
هه سو: ۲۴۶۷۹۱
ته سونگ: اوکی بخاب
دوباره خابش برد وسایلو برداشتم و براید استایل بغلش کردم.. رمز خونشو زدمو رفتیم داخل.. چقد مرتب بود.. گذاشتمش تو خونشو رفتم خونمون
گایز میدونم خیلییییییی کمه پس یه پارت دیگه هم ب عنوان پارت 4 میزارم بزارتون.. الان یهو یه کاری برام پیش اومد باید برم یجایی.. 💕
۱۶.۵k
۰۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.