.. 𝑰'𝒎 𝒏𝒐𝒕 𝒂 𝒃𝒐𝒚 »
.. 𝑰'𝒎 𝒏𝒐𝒕 𝒂 𝒃𝒐𝒚 »
♤𝟐: 𝓟𝓪𝓻𝓽♤
{دستشو مشت کرد و خواست بهم بزنه که یهو یکی دستشو گرفت
_'هی توله به کی میگی هرزه
÷' ب. به توچه ا. اصن تو اینجا چه غلطی میکنی{داد}
_' اومم میخوای یه بادمجون دیگه ست کنی؟بزن به چاک
÷'میرم فقط چون حوصله دوتا بیعرضه رو ندارم{پوزخند}
_' کصخوله چقدر
' کانگ سو{ذوق}
_'سلام کوچولو{خنده}
{پرید بغلش..}
'دختر دلم برات تنگ شده بود میشه کلاسمو نشون بده
_' اوم بریم، به چی نگاه میکنین{داد}
{یهو همه رفتن پی کارشون اصلا حواسم به اونا نبود.. رفتیم تو کلاس بزرگ بود و یه دیوارش کلن پنجره بود و ویو خوبی داشت.. }
_'بیا اینجا میدونم همیشه دوست داری کنار پنجره باشی{لبخند}
'وایی کانگ سو تو بهترینی
_' {ذوق چیه دارم اکلیل میرینم..} هوم خوبه راستی
'هوم؟
_' استادمون خانوم لیه زیاد رو مخش نرو که سرشو تا ته میکنه تو
'{جلو دهنشو گرفت} کانگ سو یادت رفته هردفعه که فحش دادی چیشد؟{عصبی}
_'{خیلی نزدیک بود این نزدیکی بهم حس خوبی میداد.. حتی وقتی عصبیه هم بامزس..}
'اهایی کانگ س..
®' بشینید سرجاتون خب امید وارم برای امتهان امروز حسابی خونده باشین
~' قرار نبود امتهان بگیرید که!
¿' ولی ما هیچی نخوندیم
®' به من ربطی نداره! اوه انگار یه دانش آموز انتقالی داریم خیلیم مهم نیست اونم مثل شماس یه بدبخت تتبل
_' چه زری زدی؟{داد}
'کانگسو بشین ولش کن
®' خانوم کانگسو زود برو دفتر مدیر{عصبی}
_'{چنگی به موهام زدم} آیشش حروم*زاده ی..
{خانوم لی ازمون امتهان گرفت حتی از من خیلیم برام مهم نبود همهی فکرم درگیر کانگسو بود آخه چرا باید برای یه حرف کوچیک انقدر شولوغش میکرد.. زنگ خوردو یکدفعه..
♤𝟐: 𝓟𝓪𝓻𝓽♤
{دستشو مشت کرد و خواست بهم بزنه که یهو یکی دستشو گرفت
_'هی توله به کی میگی هرزه
÷' ب. به توچه ا. اصن تو اینجا چه غلطی میکنی{داد}
_' اومم میخوای یه بادمجون دیگه ست کنی؟بزن به چاک
÷'میرم فقط چون حوصله دوتا بیعرضه رو ندارم{پوزخند}
_' کصخوله چقدر
' کانگ سو{ذوق}
_'سلام کوچولو{خنده}
{پرید بغلش..}
'دختر دلم برات تنگ شده بود میشه کلاسمو نشون بده
_' اوم بریم، به چی نگاه میکنین{داد}
{یهو همه رفتن پی کارشون اصلا حواسم به اونا نبود.. رفتیم تو کلاس بزرگ بود و یه دیوارش کلن پنجره بود و ویو خوبی داشت.. }
_'بیا اینجا میدونم همیشه دوست داری کنار پنجره باشی{لبخند}
'وایی کانگ سو تو بهترینی
_' {ذوق چیه دارم اکلیل میرینم..} هوم خوبه راستی
'هوم؟
_' استادمون خانوم لیه زیاد رو مخش نرو که سرشو تا ته میکنه تو
'{جلو دهنشو گرفت} کانگ سو یادت رفته هردفعه که فحش دادی چیشد؟{عصبی}
_'{خیلی نزدیک بود این نزدیکی بهم حس خوبی میداد.. حتی وقتی عصبیه هم بامزس..}
'اهایی کانگ س..
®' بشینید سرجاتون خب امید وارم برای امتهان امروز حسابی خونده باشین
~' قرار نبود امتهان بگیرید که!
¿' ولی ما هیچی نخوندیم
®' به من ربطی نداره! اوه انگار یه دانش آموز انتقالی داریم خیلیم مهم نیست اونم مثل شماس یه بدبخت تتبل
_' چه زری زدی؟{داد}
'کانگسو بشین ولش کن
®' خانوم کانگسو زود برو دفتر مدیر{عصبی}
_'{چنگی به موهام زدم} آیشش حروم*زاده ی..
{خانوم لی ازمون امتهان گرفت حتی از من خیلیم برام مهم نبود همهی فکرم درگیر کانگسو بود آخه چرا باید برای یه حرف کوچیک انقدر شولوغش میکرد.. زنگ خوردو یکدفعه..
۴۵۸
۱۳ تیر ۱۴۰۳