پارت 39
سناریو: جادوی شکوه
ـــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــ
چویا: تچ.. از اولم میدونستم نباید بیام
اعصبانی میشه با مشت میکوبه تو دیوار
دیوار خراب میشه*
چویا: عه... خراب شد.. چه دیوار شلی
یومه: چویا کون دمت گرم... این دیوار شل نیست پشتش خالی بوده یه راه مخفی
ریوشی: امدن نزدیک*بوشو احساس میکنم... دنبالم بیاین
همه رفتن دنبال ریوشی*
رسیدن به یه اتاق
رفتن داخل*
اون دونفر اونجا بودن....
یکی شون: پنهان*نامرئی شدن*
ریوشی: نیشخند... مثل اینکه مهبتش نامزئی شدنه این با من.. شکار*
چشماش قرمز میشه«ریوشی وقتی چشماش قرمز میشه نصف گرگش فعال میشه» تو یه چشم به هم زدن طرف میگیره داغون میکنه
اون یکی: تکثیر.. از خودش 10 تا کپی میکنه*
دازای: دیگر انسان نیست لمس کردن طرف*
اکو: راشومون... فرو کردن راشومون تو بدن طرف*
یومه: لبخند*خب خسته نباشین
رفتن بیرون از ساختمون رفتن سمت مافیا*
یومه: مث صگ خوابم میاد
رفتن اتاق موری *موری سان ماموریت انجام شد
موری: خوبه^^برو استراحت کن
یومه: باش
رفتن بیرو از اتاق
رفتن خونش*
ادامه دارد....
ـــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــ
چویا: تچ.. از اولم میدونستم نباید بیام
اعصبانی میشه با مشت میکوبه تو دیوار
دیوار خراب میشه*
چویا: عه... خراب شد.. چه دیوار شلی
یومه: چویا کون دمت گرم... این دیوار شل نیست پشتش خالی بوده یه راه مخفی
ریوشی: امدن نزدیک*بوشو احساس میکنم... دنبالم بیاین
همه رفتن دنبال ریوشی*
رسیدن به یه اتاق
رفتن داخل*
اون دونفر اونجا بودن....
یکی شون: پنهان*نامرئی شدن*
ریوشی: نیشخند... مثل اینکه مهبتش نامزئی شدنه این با من.. شکار*
چشماش قرمز میشه«ریوشی وقتی چشماش قرمز میشه نصف گرگش فعال میشه» تو یه چشم به هم زدن طرف میگیره داغون میکنه
اون یکی: تکثیر.. از خودش 10 تا کپی میکنه*
دازای: دیگر انسان نیست لمس کردن طرف*
اکو: راشومون... فرو کردن راشومون تو بدن طرف*
یومه: لبخند*خب خسته نباشین
رفتن بیرون از ساختمون رفتن سمت مافیا*
یومه: مث صگ خوابم میاد
رفتن اتاق موری *موری سان ماموریت انجام شد
موری: خوبه^^برو استراحت کن
یومه: باش
رفتن بیرو از اتاق
رفتن خونش*
ادامه دارد....
۳.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.