پارت60
#پارت60
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
دختره که رفت بهسا نفس آسوده ای کشید و فوری لباسشو عوض کرد...
هزینه اشو که پرداخت کردم همراه بهسا از مغازه زدیم بیرون ، از وقتی اون حرکتو روش زده بودم ساکت شده بود و جیک نمیزد
یکم دیگه خرید کردیم و هرچی که به ذهنم میرسیدو برای بهسا برمیداشتم
اونقد چرت و پرت خریده بودم که دستای هر دو نفرمون پرشده بود
همه ی وسایلو صندلی عقب گذاشتیم و نشستم تو ماشین ، هم گشنم شده بود و هم نیکوتین بدنم کم شده بود
سیگاری برای خودم روشن کردم و خیره به قیافه ی عبوس بهسا گفتم:
+ چیه چرا ناراحتی؟!
پر بغض نگام کرد و گفت:
_ شما لبمو بوس کردی!!
خنده امو کنترل کردم و کامی از سیگارم گرفتم ؛ یعنی بخاطر همین غمبرک زده بود؟؟
برای اینکه اذیتش کنم گفتم:
+ نوش جونم ، بازم اگه دلم بخواد میکنم
دستشو گوشه ی چشمش کشید و نمَِ چشماشو پاک کرد
_ شما خیلی بدی....
برگشتم به سمتش و سیگارمو که تموم شده بود از پنجره پرت کردم بیرون
+ واس یه بوس زپرتی داری گریه میکنی؟؟! چقد بچه ای تو دختر....
روشو ازم گرفت و دست به سینه شد. به حدی گشنم بود که نمیتونستم تحمل کنم تا به خونه برسیم
پس به سمت پیتزا فروشی رفتم تا شامو بیرون بخوریم . ماشینو همون نزدیکی پارک کردم ، پشت یکی از میزا نشستیم و منورو برداشتم تا سفارش بدم
انتخابمو که کردم بشکنی زدم که بهسا سرشو آورد بالا و نگام کرد
+ تو چی میخوری؟
دلخور گفت:
_ هیچی
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
دختره که رفت بهسا نفس آسوده ای کشید و فوری لباسشو عوض کرد...
هزینه اشو که پرداخت کردم همراه بهسا از مغازه زدیم بیرون ، از وقتی اون حرکتو روش زده بودم ساکت شده بود و جیک نمیزد
یکم دیگه خرید کردیم و هرچی که به ذهنم میرسیدو برای بهسا برمیداشتم
اونقد چرت و پرت خریده بودم که دستای هر دو نفرمون پرشده بود
همه ی وسایلو صندلی عقب گذاشتیم و نشستم تو ماشین ، هم گشنم شده بود و هم نیکوتین بدنم کم شده بود
سیگاری برای خودم روشن کردم و خیره به قیافه ی عبوس بهسا گفتم:
+ چیه چرا ناراحتی؟!
پر بغض نگام کرد و گفت:
_ شما لبمو بوس کردی!!
خنده امو کنترل کردم و کامی از سیگارم گرفتم ؛ یعنی بخاطر همین غمبرک زده بود؟؟
برای اینکه اذیتش کنم گفتم:
+ نوش جونم ، بازم اگه دلم بخواد میکنم
دستشو گوشه ی چشمش کشید و نمَِ چشماشو پاک کرد
_ شما خیلی بدی....
برگشتم به سمتش و سیگارمو که تموم شده بود از پنجره پرت کردم بیرون
+ واس یه بوس زپرتی داری گریه میکنی؟؟! چقد بچه ای تو دختر....
روشو ازم گرفت و دست به سینه شد. به حدی گشنم بود که نمیتونستم تحمل کنم تا به خونه برسیم
پس به سمت پیتزا فروشی رفتم تا شامو بیرون بخوریم . ماشینو همون نزدیکی پارک کردم ، پشت یکی از میزا نشستیم و منورو برداشتم تا سفارش بدم
انتخابمو که کردم بشکنی زدم که بهسا سرشو آورد بالا و نگام کرد
+ تو چی میخوری؟
دلخور گفت:
_ هیچی
۴
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.