پارت ۱۲۳ رمان تقاص
ارسلان اومد جلو هودیم ورداشت و تنم کرد و گفت
_فرشته تر شدی کلاهشم بزار سرت موهات معلوم نباشه
ارسلانم لباسش عوض کرد و باهم کلی عکس گرفتیم تو ایینه داشتیم عکسا اخر میگرفتیم گفتم
_تو علامت دو نشون بدم منم دوربین میگیرم پایین صورتم باشه
ارسلان: باشه
تا اومدم عکس بگیرم ارسلان لبش گذاشت رو گونم چیزی نگفتم بعد گرفتن عکس گفتم
_چرا اینکار کردی
ارسلان: عکست که قشنگتر شد
_اره خوب شد
یکم کیوت تایم گرفتم ارسلان دراز کشید و منو با ستش گرفت رو هوا بودم دستام باز کردم و یکم چپ و راست میرفتم یهو افتادم و کلی خندیدیم ارسلان لبه تخت دراز کشید و دستش انداخت پایین تخت منم کنارش همونطوری دراز کشیدم و چندتا عکس اونطوری انداختیم به ارسلان گفتم
_دوسم داری
_فرشته تر شدی کلاهشم بزار سرت موهات معلوم نباشه
ارسلانم لباسش عوض کرد و باهم کلی عکس گرفتیم تو ایینه داشتیم عکسا اخر میگرفتیم گفتم
_تو علامت دو نشون بدم منم دوربین میگیرم پایین صورتم باشه
ارسلان: باشه
تا اومدم عکس بگیرم ارسلان لبش گذاشت رو گونم چیزی نگفتم بعد گرفتن عکس گفتم
_چرا اینکار کردی
ارسلان: عکست که قشنگتر شد
_اره خوب شد
یکم کیوت تایم گرفتم ارسلان دراز کشید و منو با ستش گرفت رو هوا بودم دستام باز کردم و یکم چپ و راست میرفتم یهو افتادم و کلی خندیدیم ارسلان لبه تخت دراز کشید و دستش انداخت پایین تخت منم کنارش همونطوری دراز کشیدم و چندتا عکس اونطوری انداختیم به ارسلان گفتم
_دوسم داری
۷.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۰