주인과 노예💱
주인과 노예💱
P~۲۱
علامت تو ذهن°°
ساعت ۱۰شب
جیمین:چرا بیدار نمیشن اهه من گشنمه الان سه ساعته خوابن
ته:بیا بریم تو اتاق
تو اتاقه کوک:
درو که باز کردن دیدن که مینجی کوک رو با لگد از تخت انداخت پایین و این دوتا سعد در منفجر شدن از خنده
کوک:اخخخ چیکار میکنی وحشی
مینجی:تو خودت چیکار میکنی هیز من چرا اینجام*هنو کمی مسته که داره اینارو میگه*
کوک:چقدر خوردی که هنوز مستی *بلند شد*
جیمین:*منفجر شد ایشون میتونست دیگه خودشو نگه داره و داره میخنده*
ته:من گشنمه کسی نیس بهم غذا بده
مینجی:خب سفارش میدادید یه چیزی از بیرون
ته:عع راس میگه ها
جیمین:*از خنده داره منفجر میشه که رو زانو هاش نشسته*
کوک:چت شده تو باز
جیمین:اهم اهم*سرفه با خنده و بلند شدن از زمین*ببخشید ولی🤣
مینجی:*بالش رو تخت رو بر میداره و پرت میکنه سمته کوک ولی کوک جاخالی میده و میخوره به ته*
ته:آیی چیکار دارین میکنید
کوک:حقت بود اخ*مینجی بالش رو پرت کرد سمته کوک*
مینجی:مردک هیز*جیمین که داره از خنده جر میخوره*
کوک:واقعا مستیت که پرید میفهمی
جیمین:خب بسه دیگه بهتره بریم😄 رفت و دوربین بالا اتاق رو برداشت و تو گوشیش فیلمش رو ریخت و الان این همه اتفاقا تو گوشی جیمین بود دوباره دوربین رو گذاشت
جیمین:حدقل خاطراتش هستن
ته:بریم بهتره*اونا رفتن*
کوک:تو چته
مینجی:خودت چته
کوک:من اربابتم بعد میبوسیم و بهم میگی بانی کوچولو بانی من و ...هه واقعا که
مینجی:که مستیش پریده بود و همه چیز رو فهمیده بود یازم لبخند پیروز مندانه یی زد
کوک:هه اینو باش با اینکه مست نیستی و همه چیز رو یاد اوردی بازم داری میخندی
مینجی:خب حالا*و رفت بیرون از اتاق و رفت تو اتاقه خودش و رفت دوش گرفتو یه لباس راحتی پوشید*اسلاید دو**
ببخشید دیر شد
شرط پارت بعد:
۷لایک❤
۷کامنت💬
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
P~۲۱
علامت تو ذهن°°
ساعت ۱۰شب
جیمین:چرا بیدار نمیشن اهه من گشنمه الان سه ساعته خوابن
ته:بیا بریم تو اتاق
تو اتاقه کوک:
درو که باز کردن دیدن که مینجی کوک رو با لگد از تخت انداخت پایین و این دوتا سعد در منفجر شدن از خنده
کوک:اخخخ چیکار میکنی وحشی
مینجی:تو خودت چیکار میکنی هیز من چرا اینجام*هنو کمی مسته که داره اینارو میگه*
کوک:چقدر خوردی که هنوز مستی *بلند شد*
جیمین:*منفجر شد ایشون میتونست دیگه خودشو نگه داره و داره میخنده*
ته:من گشنمه کسی نیس بهم غذا بده
مینجی:خب سفارش میدادید یه چیزی از بیرون
ته:عع راس میگه ها
جیمین:*از خنده داره منفجر میشه که رو زانو هاش نشسته*
کوک:چت شده تو باز
جیمین:اهم اهم*سرفه با خنده و بلند شدن از زمین*ببخشید ولی🤣
مینجی:*بالش رو تخت رو بر میداره و پرت میکنه سمته کوک ولی کوک جاخالی میده و میخوره به ته*
ته:آیی چیکار دارین میکنید
کوک:حقت بود اخ*مینجی بالش رو پرت کرد سمته کوک*
مینجی:مردک هیز*جیمین که داره از خنده جر میخوره*
کوک:واقعا مستیت که پرید میفهمی
جیمین:خب بسه دیگه بهتره بریم😄 رفت و دوربین بالا اتاق رو برداشت و تو گوشیش فیلمش رو ریخت و الان این همه اتفاقا تو گوشی جیمین بود دوباره دوربین رو گذاشت
جیمین:حدقل خاطراتش هستن
ته:بریم بهتره*اونا رفتن*
کوک:تو چته
مینجی:خودت چته
کوک:من اربابتم بعد میبوسیم و بهم میگی بانی کوچولو بانی من و ...هه واقعا که
مینجی:که مستیش پریده بود و همه چیز رو فهمیده بود یازم لبخند پیروز مندانه یی زد
کوک:هه اینو باش با اینکه مست نیستی و همه چیز رو یاد اوردی بازم داری میخندی
مینجی:خب حالا*و رفت بیرون از اتاق و رفت تو اتاقه خودش و رفت دوش گرفتو یه لباس راحتی پوشید*اسلاید دو**
ببخشید دیر شد
شرط پارت بعد:
۷لایک❤
۷کامنت💬
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
۱۰.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.