به نام غم چشمانت به هنگام خواندن
تو را اگر روزی دلتنگ شدم در میان ظرف اجیل قلم کاری کار دست اصفهان در انبوهی از پسته های زعفرانی خندان و کنار در بادام زمینی نمکی گیلان میایم. به راستی تو بادام سرسخت من بودی عزیز جانم چه کیمیایی را در انشای آن روزت به کار گرفتی تا چنین مطرود فرح ها در مراسم تدفین لبخندان گرم جان مرگ میشوند و مرثیه هایشان دل سنگ میخراشد؟ میدانی جان دلم اگر روزی از دستم روی چنین در دفن خنده اشک میریزم که خود نیز همراه خنده ها به آغوش خاک روم آن روز اگر دلتنگم شدی در فهرست مطرودِفرح شاهد باش نامم را اولین نفر با خط نستعلیق با خودکار بیک نوشته اند شاملو مثل خون در رگهای من احمدک ایدا هر ورقش را که چشم میگردانم بوی لبخندت مزینش ساخته صدای خنده های قایمکی ات را که در زنگ سخت گیر ترین دبیر به وقت عربی میشنیدم سر میچرخاندم تا گوی قهوه اینه چشمانم طرح لبخندت را ثبت و به قلبم ارجاع دهد و چه زیبا دندان های ارثی که از آنان گله مند بودی را به نمایش میگذاشتی! درخت بادام تنومندی بودی زیبایم . ریشه هایت تابدار و محکم بود هرچند که هیچ گاه با آنها مرا احاطه نکردی ! زنگ به وقت ادبیلت بود و نوای عاشقانه باد، دستان او را گرفتی و در پیچ و تاب ریشه ات او را ربودی. فکر قلب مرا نکردی که در پیچ و تاب سه حرف به نام "درد" گم شده است بی احساس؟ دخترکی به شوخی گفت آن دو را بنگر دیدی آخرش خیانت کرد میدانی راستش قبل از آنکه او چیزی بگوید تو را دیدم و دم نزدم فقط با سکوتی حاکی از ملالت خنده هایت کنار او را رایت کرده و انقدر غرق
نگاه او شده بودی که میخواستم قایقی برایت فرستاده و خویش نیز غریق نجاتت باشم!
۱۱ فرودین ۱۴۰۳
برای تو بادام ِ من ؛ !
نگاه او شده بودی که میخواستم قایقی برایت فرستاده و خویش نیز غریق نجاتت باشم!
۱۱ فرودین ۱۴۰۳
برای تو بادام ِ من ؛ !
۳۳۴
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.