سناریو درخواستی
#سناریو #درخواستی
وقتی فکر میکنن خیانت کردی دعواتون میشه از خونه پرتت میکنن بیرون بعد میفهمن کار هیترا بوده میان دنبالت ولی تو دیگه خبری ازت نیست چند سال بعد میفهمن ازشون بچه داری
نامجون. وقتی اینو فهمید نابود شد و چندین ماه بچه فقط تلاش کرد تا تورو برگردونه
جین.چندماه بود که میدونست بچه داری ولی نمیدونست از خودش!یه روز توی پارک باهات رو به رو میشه(اصلا هم که اتفاقی نبوده😂)
جین. ا.ت؟
ا.ت. جین؟
دخترتون. بابا؟(ا.ت قبلا عکس جینو نشون بچه داده)
جین. چ..چیی باباا؟
ا.ت. اره دیگه میخواستی چی بهت بگه؟باباشو دیگه
جین. م..من؟(بغض)من بایای این فسقلیم؟؟
که بچتون میپره و سریع بغلش میکنه و این باعث آشتی کردنتون میشه
شوگا.از وقتی اینو فهمید شب و روز نداره یه شب میاد دم خونتون انقدر گریه میکنه و التماست میکنه که توهم دلت میسوزه و میبخشیش
جیهوپ.ایشون دو روز بعد از دعواتون میاد منت کشی و به پات می افته و بهم برمیگردین در نتیجه بچتون باهم بزرگ کردین و زندگی خوبی دارین و اصلا لازم نبوده چندسالو از هم دور باشین چون همون اول باهم آشتی کردین
جیمین. توی پارک به یه بچه برمیخوره وقتی قیافشو میبینه کپ میکنه چون خیلی شبیه خودشه
و صدای تورو میشنوه که داری دخترتون صدا میکنی و لحظه ای که باهم چشم تو چشم میشین قطره های اشک از صورتتون پایین میریزه و با یه کیس طولانی واسه خودتون زندگی جدیدی رو شروع میکنین
تهیونگ.توی خیابون داشت راه میرفت که با صدای جیغ و داد مردم رو به میشه و میبینه همه سمت یه ماشین جمع شدن که ظاهرا با یه آدم تصادف کرده بود از اونجایی که تهیونگ دکتر بود سریع بع سمتشو دوید و از میان مردم به سمت کسی که روی زمین افتاده بود و خون ازش میرفت،رفت ولی با صحنه ای رو به رو شد که آرزو میکرد کاشکی به جای دیدن اون صحنه مرده بود
با دیدن تو که اشک تو چشماته و داری جیغ میزنی حالش بد شده بود ولی با دیدن دخترش که حالا کف خیابون جون داده بود تهیونگ دیگه به یه جنازه تبدیل شده بود.......... همیشه همه ی پایانا خوب نیستن مگه نه؟
کوک.موقعه ای که حامله بودی بهش خبر داده بودی و میزاشتی موقعه ای که بچتون بدنیا اومد کوک رو هرازگاهی ببینه ولی بعد یه مدت بچتون مبتلا به سرطان میشه و جونشو از دست میده
مرگ بچتون باعث میشه شما دوتا باز بهم برگردین و یه بچه ی دیگه بیارین
ولی جای دخترتون همیشه تو قلبتون میمونه و غمش توی دلتون..............
واییی واسه ی تهیونگ میخواستم بنویسم خودش به بچه ماشین زده دلم نیومددد
وقتی فکر میکنن خیانت کردی دعواتون میشه از خونه پرتت میکنن بیرون بعد میفهمن کار هیترا بوده میان دنبالت ولی تو دیگه خبری ازت نیست چند سال بعد میفهمن ازشون بچه داری
نامجون. وقتی اینو فهمید نابود شد و چندین ماه بچه فقط تلاش کرد تا تورو برگردونه
جین.چندماه بود که میدونست بچه داری ولی نمیدونست از خودش!یه روز توی پارک باهات رو به رو میشه(اصلا هم که اتفاقی نبوده😂)
جین. ا.ت؟
ا.ت. جین؟
دخترتون. بابا؟(ا.ت قبلا عکس جینو نشون بچه داده)
جین. چ..چیی باباا؟
ا.ت. اره دیگه میخواستی چی بهت بگه؟باباشو دیگه
جین. م..من؟(بغض)من بایای این فسقلیم؟؟
که بچتون میپره و سریع بغلش میکنه و این باعث آشتی کردنتون میشه
شوگا.از وقتی اینو فهمید شب و روز نداره یه شب میاد دم خونتون انقدر گریه میکنه و التماست میکنه که توهم دلت میسوزه و میبخشیش
جیهوپ.ایشون دو روز بعد از دعواتون میاد منت کشی و به پات می افته و بهم برمیگردین در نتیجه بچتون باهم بزرگ کردین و زندگی خوبی دارین و اصلا لازم نبوده چندسالو از هم دور باشین چون همون اول باهم آشتی کردین
جیمین. توی پارک به یه بچه برمیخوره وقتی قیافشو میبینه کپ میکنه چون خیلی شبیه خودشه
و صدای تورو میشنوه که داری دخترتون صدا میکنی و لحظه ای که باهم چشم تو چشم میشین قطره های اشک از صورتتون پایین میریزه و با یه کیس طولانی واسه خودتون زندگی جدیدی رو شروع میکنین
تهیونگ.توی خیابون داشت راه میرفت که با صدای جیغ و داد مردم رو به میشه و میبینه همه سمت یه ماشین جمع شدن که ظاهرا با یه آدم تصادف کرده بود از اونجایی که تهیونگ دکتر بود سریع بع سمتشو دوید و از میان مردم به سمت کسی که روی زمین افتاده بود و خون ازش میرفت،رفت ولی با صحنه ای رو به رو شد که آرزو میکرد کاشکی به جای دیدن اون صحنه مرده بود
با دیدن تو که اشک تو چشماته و داری جیغ میزنی حالش بد شده بود ولی با دیدن دخترش که حالا کف خیابون جون داده بود تهیونگ دیگه به یه جنازه تبدیل شده بود.......... همیشه همه ی پایانا خوب نیستن مگه نه؟
کوک.موقعه ای که حامله بودی بهش خبر داده بودی و میزاشتی موقعه ای که بچتون بدنیا اومد کوک رو هرازگاهی ببینه ولی بعد یه مدت بچتون مبتلا به سرطان میشه و جونشو از دست میده
مرگ بچتون باعث میشه شما دوتا باز بهم برگردین و یه بچه ی دیگه بیارین
ولی جای دخترتون همیشه تو قلبتون میمونه و غمش توی دلتون..............
واییی واسه ی تهیونگ میخواستم بنویسم خودش به بچه ماشین زده دلم نیومددد
۸.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.