𝕻𝖆𝖗𝖙 ¹³
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙) 𝕻𝖆𝖗𝖙¹³
¥ خب فهمیدم تو عمارت برادرمی اومدم اینجا هیچکدوم از خدمتکار ها نمیدونستن که تهیونگ خواهر داره و فقط میدونستن برادر به اسم جیمین داره بخاطر همین جا سوگ منو زد به تهیونگ و جیمین گفتم فعلا چیزی نگن و به جیمین گفتم اون شب بیاد پیش تو چون نمیزاشتن خدمتکار ها بیاین سیاه چال من نتونستم تهیونگ رو قانع کنم تو رو ببره بیمارستان بخاطر همین جیمین اینکار رو کرد بهش گفت.......حالا دیگه باهام قهری + نه ولی یه بار دیگه به تاخیر انداختی من میدونم وتو وایسا وایسا لیتا میدونه ¥ لیتا هم دختر خالمه + ودف چقدر پیچیده ¥ حالا پاشو بریم وایی وایی زخمت & شی آه ا/ت حالتون خوبه ¥ من خوبم ا/ت زخمش باز شده داره خون میاد & بیا کمکش کنیم ببریمش تو اتاق ¥ باشه + اییی یواش رفتیم تو مادر شی آه رو مبل نشسته بود .( مادرش میگم به جای زنه) مادرش: چیشده پاهات ¥ مامان هیچی جیمین من میرم.......هوی لیتا بیا کمک £ اومدم . لیتا هماومد با کمکشون زخمم رو بستن دست بر سینه به دو تاشون نگاه کردم + خب خب £ ا/ت ببخشید ¥ ارع ببخشید +بیاید اینجا . اومدن نزدیک با یکی از دستام گوش لیتا رو گرفتم با اون یکی دستم گوش شی آه ¥£ آخ آخ + قول بدید همه چی رو میگید ¥£ قول . سه تایی خندیدیم. رفتیم بیرون مامان شی آه یه نگاهی بهمون کرد .مادرش: خب قضیه تون رو فهمیدم ا/ت حتما خیلی ناراحت شدی + نه نه . مادرش: این پنچ تا بچه کلا عجیب و غریبن + ارع معلومه همانسانن هم خون آشام...........جان پنچ تا بچه شی آه ¥ آه یادم رفت بهت بگم یونگی و کوک هم برادرام هستن چون جیمین رو میشناسی فقط جیمین رو گفتم + ماشالا چقدر بچه دارین شما . مادرش: ممنون تو از کجا میدونی خون آشام هستن + یه خدمتکاری بود . ٪ خانم منم . مادرش: آه مهم نیست خوبه محافظشون بهت گفته لیتا مامانت نگرانت هستا £ خاله دیروز بهش گفتم. مادرش: خوبه.......ا/ت راستی پاهات + چیزی نیست ¥ دروغ میگه زیر سر تهیونگه _ میخواست فرار نکنه......
𝙇𝙞𝙠𝙚➪ ²⁰
𝘾𝙤𝙢𝙢𝙚𝙣𝙩➪ ²⁰⁰
¥ خب فهمیدم تو عمارت برادرمی اومدم اینجا هیچکدوم از خدمتکار ها نمیدونستن که تهیونگ خواهر داره و فقط میدونستن برادر به اسم جیمین داره بخاطر همین جا سوگ منو زد به تهیونگ و جیمین گفتم فعلا چیزی نگن و به جیمین گفتم اون شب بیاد پیش تو چون نمیزاشتن خدمتکار ها بیاین سیاه چال من نتونستم تهیونگ رو قانع کنم تو رو ببره بیمارستان بخاطر همین جیمین اینکار رو کرد بهش گفت.......حالا دیگه باهام قهری + نه ولی یه بار دیگه به تاخیر انداختی من میدونم وتو وایسا وایسا لیتا میدونه ¥ لیتا هم دختر خالمه + ودف چقدر پیچیده ¥ حالا پاشو بریم وایی وایی زخمت & شی آه ا/ت حالتون خوبه ¥ من خوبم ا/ت زخمش باز شده داره خون میاد & بیا کمکش کنیم ببریمش تو اتاق ¥ باشه + اییی یواش رفتیم تو مادر شی آه رو مبل نشسته بود .( مادرش میگم به جای زنه) مادرش: چیشده پاهات ¥ مامان هیچی جیمین من میرم.......هوی لیتا بیا کمک £ اومدم . لیتا هماومد با کمکشون زخمم رو بستن دست بر سینه به دو تاشون نگاه کردم + خب خب £ ا/ت ببخشید ¥ ارع ببخشید +بیاید اینجا . اومدن نزدیک با یکی از دستام گوش لیتا رو گرفتم با اون یکی دستم گوش شی آه ¥£ آخ آخ + قول بدید همه چی رو میگید ¥£ قول . سه تایی خندیدیم. رفتیم بیرون مامان شی آه یه نگاهی بهمون کرد .مادرش: خب قضیه تون رو فهمیدم ا/ت حتما خیلی ناراحت شدی + نه نه . مادرش: این پنچ تا بچه کلا عجیب و غریبن + ارع معلومه همانسانن هم خون آشام...........جان پنچ تا بچه شی آه ¥ آه یادم رفت بهت بگم یونگی و کوک هم برادرام هستن چون جیمین رو میشناسی فقط جیمین رو گفتم + ماشالا چقدر بچه دارین شما . مادرش: ممنون تو از کجا میدونی خون آشام هستن + یه خدمتکاری بود . ٪ خانم منم . مادرش: آه مهم نیست خوبه محافظشون بهت گفته لیتا مامانت نگرانت هستا £ خاله دیروز بهش گفتم. مادرش: خوبه.......ا/ت راستی پاهات + چیزی نیست ¥ دروغ میگه زیر سر تهیونگه _ میخواست فرار نکنه......
𝙇𝙞𝙠𝙚➪ ²⁰
𝘾𝙤𝙢𝙢𝙚𝙣𝙩➪ ²⁰⁰
۶۷.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.