هفت شب-پارت³⁶
تهیونگ: اما چرا دی ان ای؟
هوسوک: ملکه..؟
همه خیلی یهویی بهم خیره شدن اما نگاهم رو از قیافه دختره بر نمیداشتم.
سوکجین: الان چی گفتی!!!؟؟
سرم رو پایین انداختم و آب دهنمو محکم قورت دادم. سعی کردم تیکه های پازل رو کنار هم بزارم. همه چیز...همه چیز جور درمیومد!
نگاهم یکجا نمیموند. اگه واقعا خودش باشه چی؟ یعنی ما ملکه رو توی قمار بردیم؟ یعنی تمام این مدت که اون اینجا بود و داشت به عنوان خدمتکار عمارت جا می افتاد...ملکه بود؟
کوک سمتم اومد و یقه مو گرفت؛ خانواده ام در خطره!
کوک: هیونگ!! به خودت بیا!!!
"گذر زمان"
ویو سو یون
مثل اینکه بیهوش شده بودم.. اما چیزی یادم نمیاد!
الان دو روزی هست که به هوش اومدم اما کسی اینجا نیست. بجز یه خدمتکار که به قول خودش برای اینکه تنها نباشم اینجاست هیچ کس داخل عمارت نیست!
نه تنها اون هفت تا حتی سو رامم نیست!
توی این عمارت لعنتی تنهای تنها گیر افتادم.
هوسوک: ملکه..؟
همه خیلی یهویی بهم خیره شدن اما نگاهم رو از قیافه دختره بر نمیداشتم.
سوکجین: الان چی گفتی!!!؟؟
سرم رو پایین انداختم و آب دهنمو محکم قورت دادم. سعی کردم تیکه های پازل رو کنار هم بزارم. همه چیز...همه چیز جور درمیومد!
نگاهم یکجا نمیموند. اگه واقعا خودش باشه چی؟ یعنی ما ملکه رو توی قمار بردیم؟ یعنی تمام این مدت که اون اینجا بود و داشت به عنوان خدمتکار عمارت جا می افتاد...ملکه بود؟
کوک سمتم اومد و یقه مو گرفت؛ خانواده ام در خطره!
کوک: هیونگ!! به خودت بیا!!!
"گذر زمان"
ویو سو یون
مثل اینکه بیهوش شده بودم.. اما چیزی یادم نمیاد!
الان دو روزی هست که به هوش اومدم اما کسی اینجا نیست. بجز یه خدمتکار که به قول خودش برای اینکه تنها نباشم اینجاست هیچ کس داخل عمارت نیست!
نه تنها اون هفت تا حتی سو رامم نیست!
توی این عمارت لعنتی تنهای تنها گیر افتادم.
۳.۲k
۱۴ مهر ۱۴۰۲