رمان عشق ممنوعه پارت ۵
دیا. گفتم ام باشخ
ارس. پاشد اومد بغلم کنه
یه دفعه مهشاد اومد گفت خب ارسی رف غاطی مرغا
ارس دست کرد پشت کردنشو خاروند گفت دیگه شرمنده
دیا. خب اری حست چیه
ارس. حس مبکنم وقتی با تو ام رو ابرام دیا. جون من
ارس بسه حرف نزن
دستمو گرفت و کشیدم و دویید و رفتیم سمت یه رودخونه ارس گفت بشین سنگ بازی کنیم
دیا. سنگ بازی چیه
ارس گفت حرفاتو به کسی که دوسش داری میگی و میندازی تو رودخونه
دیا. اوک
ارس. بریم بازی
دم غروب بود
ارس. دیا پاشو بریم
گفتم نه دیگع
ارس دستمو گرفت و بغلم کرد و گفت حرف نزن بیا بریم
رفتیم تو ماشین ارس گفت شب دعوتیم خونه.......
برید تو خماری
تا پارت بعد
ارس. پاشد اومد بغلم کنه
یه دفعه مهشاد اومد گفت خب ارسی رف غاطی مرغا
ارس دست کرد پشت کردنشو خاروند گفت دیگه شرمنده
دیا. خب اری حست چیه
ارس. حس مبکنم وقتی با تو ام رو ابرام دیا. جون من
ارس بسه حرف نزن
دستمو گرفت و کشیدم و دویید و رفتیم سمت یه رودخونه ارس گفت بشین سنگ بازی کنیم
دیا. سنگ بازی چیه
ارس گفت حرفاتو به کسی که دوسش داری میگی و میندازی تو رودخونه
دیا. اوک
ارس. بریم بازی
دم غروب بود
ارس. دیا پاشو بریم
گفتم نه دیگع
ارس دستمو گرفت و بغلم کرد و گفت حرف نزن بیا بریم
رفتیم تو ماشین ارس گفت شب دعوتیم خونه.......
برید تو خماری
تا پارت بعد
۱۹.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.