پارت ۱۳فصل دوم
پارت ۱۳فصل دوم
جیمین.ولیعهد (تعظیم میکنه)
سویانگ.دایی چیمین (با صدای تقریبا بلند میگه)
تهیونگ.جیمین اومدی
مین هی.یه لحظه اینجا چخبره مگه جیمین چین نباید باشه
تهیونگ.مادر من وقتی فهمید اومدم پیشت دنبال جیمین بوده تا از طریق اون منو بکشونه به قصر برای همین جیمین یه مدتی برای محافظت از تو به چین رفت تا حرکات رزمی یاد بگیره و الان یک هفته ای هست که یکی از افسر های قصره افسر پارک
مین هی.*چند تا پشت سر هم زدم روی کمر جیمین*پسره احمق دلم هزار راه رفت با خودت نمیگی یه وقتی این مُرد بلایی سرش اومد نه نامه ای مینویسی نه خبری دادی...
جیمین.اروم باش فعلا که هم من زندم هم تو
مین هی.بزنم ...
سویانگ.دایی چیمین
جیمین.سویانگ هنوز یاد نگرفتی بگی دایی جیمین... جیمینننن
سویانگ.جی...مین ...نه نه همون چیمین از همه بهتره
تهیونگ.جیمین ازت میخوام که سرباز شخصی مین هی بشی الان که همه میدونند مین هی به قصر اومده حتما نقشه ای دارند
جیمین.مثل اینکه از آخر هم باید پیش تو باشم
مین هی.خیلیم دلت بخواد
تهیونگ.مین هی سویانگ و ببین
مین هی.کی خوابید
تهیونگ.جیمین سویانگ و ببر اقامتگاهش
جیمین.بله سرورم
مین هی *جیمین سویانگ و بغلش کرد و رفت منو خواستم برم که تهیونگ دستمو کشید و افتادم بغلش*
تهیونگ.خیلی دلم برات تنگ شده بود
مین هی.منم
تهیونگ.*بوسه ای به لبش زدم *هیچ وقت ترکم نکن
مین هی. دیگه قرار نیست ترکت کنم حتی اگر جونم به خطر بیافته
تهیونگ.خانم کوچولو از موقعی که سویانگ اومده به من بی محلی میکنی ها
مین هی*گونشو بوسیدم* شما قضیت جداست
تهیونگ. فردا مراقب خودتون باشید ممکنه بهتون آسیب بزنند
مین هی.اینقدر نگران نباش
تهیونگ.سعی میکنم
مین هی.من میرم یکم بخوابم
تهیونگ.مراقب خودت باش
مین هی.تو هم همینطور
جیمین.ولیعهد (تعظیم میکنه)
سویانگ.دایی چیمین (با صدای تقریبا بلند میگه)
تهیونگ.جیمین اومدی
مین هی.یه لحظه اینجا چخبره مگه جیمین چین نباید باشه
تهیونگ.مادر من وقتی فهمید اومدم پیشت دنبال جیمین بوده تا از طریق اون منو بکشونه به قصر برای همین جیمین یه مدتی برای محافظت از تو به چین رفت تا حرکات رزمی یاد بگیره و الان یک هفته ای هست که یکی از افسر های قصره افسر پارک
مین هی.*چند تا پشت سر هم زدم روی کمر جیمین*پسره احمق دلم هزار راه رفت با خودت نمیگی یه وقتی این مُرد بلایی سرش اومد نه نامه ای مینویسی نه خبری دادی...
جیمین.اروم باش فعلا که هم من زندم هم تو
مین هی.بزنم ...
سویانگ.دایی چیمین
جیمین.سویانگ هنوز یاد نگرفتی بگی دایی جیمین... جیمینننن
سویانگ.جی...مین ...نه نه همون چیمین از همه بهتره
تهیونگ.جیمین ازت میخوام که سرباز شخصی مین هی بشی الان که همه میدونند مین هی به قصر اومده حتما نقشه ای دارند
جیمین.مثل اینکه از آخر هم باید پیش تو باشم
مین هی.خیلیم دلت بخواد
تهیونگ.مین هی سویانگ و ببین
مین هی.کی خوابید
تهیونگ.جیمین سویانگ و ببر اقامتگاهش
جیمین.بله سرورم
مین هی *جیمین سویانگ و بغلش کرد و رفت منو خواستم برم که تهیونگ دستمو کشید و افتادم بغلش*
تهیونگ.خیلی دلم برات تنگ شده بود
مین هی.منم
تهیونگ.*بوسه ای به لبش زدم *هیچ وقت ترکم نکن
مین هی. دیگه قرار نیست ترکت کنم حتی اگر جونم به خطر بیافته
تهیونگ.خانم کوچولو از موقعی که سویانگ اومده به من بی محلی میکنی ها
مین هی*گونشو بوسیدم* شما قضیت جداست
تهیونگ. فردا مراقب خودتون باشید ممکنه بهتون آسیب بزنند
مین هی.اینقدر نگران نباش
تهیونگ.سعی میکنم
مین هی.من میرم یکم بخوابم
تهیونگ.مراقب خودت باش
مین هی.تو هم همینطور
۱.۶k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.