پارت ۱۰
خیلی خسته بودم واسه ی همین رفتم تو اتاق تا درو ببندم یکی پاش رو گذاشت لای در که فهمیدم جیمینه
+ د. داری چیکار میکنی
- چیشده چرا ترسیدی دارم میام تو اتاقمون
+ راست میگی. . امممم چیزی میخواستی بگی
- اره 😏
@ همین جوری که داشتن صحبت میکردن جیمین اروم اروم نزدیک ات میشد و ات هی میرفت عقب
+ ک. کا. ره اشتباهی کردم 😟
که بله ات خورد به دیوار جیمین اومد یکی از دستاش رو گذاشت رو دیوار با اون یکی کمر ات رو گرفت. خودتون بفهمید دیگه. 😒
- موافقی که
+ ننننننهههههه
- چته بابا 😐
+ نمیخوام.. نمیکنم.. دوست ندارم
- واو تو چته بزا😐
+ نهههه لطفا هنوز من جونم 😭
- دختر
+ نهههههه 😭
- عهههه یک دقیقه زبون به دهن بگیر میخواستم بگم ما که خیلی وقته عروسی کردیم و عاشق هم شدیم نمیخوایم بریم مسافرت 😠🤨😑
+ 😶ب. بخشید
- وسایلت رو جمع کن فردا راه میوفتیم 😒
+ باشه 🥲😅
- درد 😀
+ د. داری چیکار میکنی
- چیشده چرا ترسیدی دارم میام تو اتاقمون
+ راست میگی. . امممم چیزی میخواستی بگی
- اره 😏
@ همین جوری که داشتن صحبت میکردن جیمین اروم اروم نزدیک ات میشد و ات هی میرفت عقب
+ ک. کا. ره اشتباهی کردم 😟
که بله ات خورد به دیوار جیمین اومد یکی از دستاش رو گذاشت رو دیوار با اون یکی کمر ات رو گرفت. خودتون بفهمید دیگه. 😒
- موافقی که
+ ننننننهههههه
- چته بابا 😐
+ نمیخوام.. نمیکنم.. دوست ندارم
- واو تو چته بزا😐
+ نهههه لطفا هنوز من جونم 😭
- دختر
+ نهههههه 😭
- عهههه یک دقیقه زبون به دهن بگیر میخواستم بگم ما که خیلی وقته عروسی کردیم و عاشق هم شدیم نمیخوایم بریم مسافرت 😠🤨😑
+ 😶ب. بخشید
- وسایلت رو جمع کن فردا راه میوفتیم 😒
+ باشه 🥲😅
- درد 😀
۲.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.