پارت ~24~
×اه این دیگه خیلی زیاده روی عه
×چطوری اجازه نمیده دوستشون ببینه
+نمیدونم...اها راستی فک کنم دوس دخترم هم داره
×از کجا میدونی
+اخه چند شبه که هی با یه دختره میاد خونه و از اون کارا میکنن
×اها
+...اه به کل فراموش کردم
×چیو
+اینکه تو جونگکوک چیکار میکنین الان رابطه تون خوبه
×اره خیلی خوبه من خیلی دوسش دارم اونم خیلی دوسم داره
+خوبه...(صدای زنگ اومد)
×من برم باز کنم
+اوکی
جنی رفت در رو باز کرد که جیمین اومد تو منم خیلی ترسیدم که گفت
_به به خانوم خانوما فرار میکنین
+..ت..تو اینجا چیکار میکنی(ترسیده)
_اومدم تو رو ببرم
+نه من باهات نمیام و دیگه هم اونجا کار نمیکنم
_هه پس که اینطور
از زبان نویسنده(من🎀🍷)
جیمین ات رو هی میکشید اما ات تقلا میکرد که نمیاد و خلاصه ات بزور رفت عمارت و جیمین دوباره انو برد اتاق قرمز و شلاق رو برداشت و 69 تا شلاق بهش زد و اتاق رفت بیرون
ویو ات
منو بزور برد عمارت و به سمت اتاق قرمز رفت و اونجا منو گذاشت و بهم شلاق زد و بعد رفت بیرون منم که برام عادی بود و اصلا برام مهم نبود فقط داشتم گریه میکردم...
شرایط نداره پارت بعدی رو هم میزارم 🥂🎪
×چطوری اجازه نمیده دوستشون ببینه
+نمیدونم...اها راستی فک کنم دوس دخترم هم داره
×از کجا میدونی
+اخه چند شبه که هی با یه دختره میاد خونه و از اون کارا میکنن
×اها
+...اه به کل فراموش کردم
×چیو
+اینکه تو جونگکوک چیکار میکنین الان رابطه تون خوبه
×اره خیلی خوبه من خیلی دوسش دارم اونم خیلی دوسم داره
+خوبه...(صدای زنگ اومد)
×من برم باز کنم
+اوکی
جنی رفت در رو باز کرد که جیمین اومد تو منم خیلی ترسیدم که گفت
_به به خانوم خانوما فرار میکنین
+..ت..تو اینجا چیکار میکنی(ترسیده)
_اومدم تو رو ببرم
+نه من باهات نمیام و دیگه هم اونجا کار نمیکنم
_هه پس که اینطور
از زبان نویسنده(من🎀🍷)
جیمین ات رو هی میکشید اما ات تقلا میکرد که نمیاد و خلاصه ات بزور رفت عمارت و جیمین دوباره انو برد اتاق قرمز و شلاق رو برداشت و 69 تا شلاق بهش زد و اتاق رفت بیرون
ویو ات
منو بزور برد عمارت و به سمت اتاق قرمز رفت و اونجا منو گذاشت و بهم شلاق زد و بعد رفت بیرون منم که برام عادی بود و اصلا برام مهم نبود فقط داشتم گریه میکردم...
شرایط نداره پارت بعدی رو هم میزارم 🥂🎪
۱۰.۸k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.