کسی که زندگیم رو از این رو به اون رو کرد
کسی که زندگیم رو از این رو به اون رو کرد
Part1
ا/ت ویو
سلام، من ات هستم. 19 سالمه و اهل یه خانواده ی خیلی خوب هستم.
جمعه بود. قرار بود که با خانواده به یک جنگل بریم تا ناهار رو اونجا بخوریم.
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم، حدود 10 دقیقه طول میکشید که برسیم ، بابام یک اهنگ ارامش بخش گذاشته بود و همه داشتیم از فضا لذت میبردیم. سرم رو کنار پنجره ی ماشین گذاشته بودم و داشتم به درختان و جنگل نگاه میکردم.....
که یهو یه ماشین مشکی رنگ دیدم.
شیشه های ماشین دودی بود اما ظاهرا یه مرد داخل ماشین بود. توجهی نکردم و همینطور دوباره به درختا نگاه میکردم.
جونگ هون ویو
توی ماشینم بودم و داشتم به سمت جنگل حرکت میکردم، یه ماشین سفید رو به روم بود.
اول توجهی نکردم ، چون برام اهمیتی نداشت. اما یهو چشمم به داخل ماشین افتاد...
دختری رو دیدم.
اون دختر.... اون دختر خیلی خوشگل بود.
با تمام دخترایی که تابحال دیده بودم فرق میکرد.
موهاش... اون موهایی طلایی داشت که خیلی خوشگل و ناز بودن
ولی...... وقتی که به چشماش نگاه کردم.... وای خدای من!
اون چشما.... اونا زیادی ناز بودن.. داشتم برقی که داخل چشمای آبیش بود رو میدیدم... اونا... اونا مثل دو تا الماس بودن....
و اما لباش... تابحال لبایی به این سرخی ندیده بودم.. لباش.... اون لبا.... اون لبا اونو خیلی خواستنی میکرد.
اونا داشتن به سمت دیگه ای میرفتن اما نمیتونستم راحت از اون دختر بگذرم...
پس دنبالشون رفتم....
گایز حمایت فراموش نشه🙃✨
Part1
ا/ت ویو
سلام، من ات هستم. 19 سالمه و اهل یه خانواده ی خیلی خوب هستم.
جمعه بود. قرار بود که با خانواده به یک جنگل بریم تا ناهار رو اونجا بخوریم.
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم، حدود 10 دقیقه طول میکشید که برسیم ، بابام یک اهنگ ارامش بخش گذاشته بود و همه داشتیم از فضا لذت میبردیم. سرم رو کنار پنجره ی ماشین گذاشته بودم و داشتم به درختان و جنگل نگاه میکردم.....
که یهو یه ماشین مشکی رنگ دیدم.
شیشه های ماشین دودی بود اما ظاهرا یه مرد داخل ماشین بود. توجهی نکردم و همینطور دوباره به درختا نگاه میکردم.
جونگ هون ویو
توی ماشینم بودم و داشتم به سمت جنگل حرکت میکردم، یه ماشین سفید رو به روم بود.
اول توجهی نکردم ، چون برام اهمیتی نداشت. اما یهو چشمم به داخل ماشین افتاد...
دختری رو دیدم.
اون دختر.... اون دختر خیلی خوشگل بود.
با تمام دخترایی که تابحال دیده بودم فرق میکرد.
موهاش... اون موهایی طلایی داشت که خیلی خوشگل و ناز بودن
ولی...... وقتی که به چشماش نگاه کردم.... وای خدای من!
اون چشما.... اونا زیادی ناز بودن.. داشتم برقی که داخل چشمای آبیش بود رو میدیدم... اونا... اونا مثل دو تا الماس بودن....
و اما لباش... تابحال لبایی به این سرخی ندیده بودم.. لباش.... اون لبا.... اون لبا اونو خیلی خواستنی میکرد.
اونا داشتن به سمت دیگه ای میرفتن اما نمیتونستم راحت از اون دختر بگذرم...
پس دنبالشون رفتم....
گایز حمایت فراموش نشه🙃✨
۱۰.۳k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.