باران خونp21
که بالاخره راه پله هارو دیدیم اول من رفتم پایین چون ا/ت تاج روی سرش کج شده بود باید درستش میکردو بالاخره اومد
ویو ا/ت: وقتی راه پله هارو پیدا کردیم تاج روی سرم یه جورد موهام رو عذیت میکرد و کج شده بود برای همین تا اتاق پرو رفتم و درستش کردم هانا زود تر از من رفته بود و قرار بود منتظرم باشه ولی رفت
ویو نامجون
کم کم داشتم نکران ا/ت میشدم اون نیومده بود چند تا اجرا دیدیم و تشویق کردیم که متوجه دختری با موهای مشکیش شدم که تو او لباس سفید میدرخشید اون خودش بود شبیه پرنسس ها بود محوش شده بودم و نگاهش میکردم اماده شدم که ازش استغبال کنم
{ اسلاید دوم نامجون در افق ا/ت و لباس نام هم همینه توی ویدیوعه نام هم ا/ت رو همین طور نگاه میکنه خودتون بگیرین دیگه}
نامجون: سلام پرنسس { دستشو جلو میبره تا دست ا/ت رو بگیره}
ا/ت: سلام{ خنده}
نامجون: افتخار میدی کنار من بشینی؟
ا/ت: البته فقط هانا رو ندیدی ؟
نامجون: میز پشت سر ما نشسته بهش بگو بیاد کنار ما من با تهیونگ اومدم
ا/ت: باشه ولی به تهته بگو خودش بره پیش هانا
نامجون: میخوای با اونا چیکار کنی؟
ا/ت: همون که خودت میدونی
پرش به سر میز
تهیونگ: ا/ت خوشحالم میبینمت
نامجون: مهمون خانم ا/ت اونجا ایستادند
تهته: اوه اره الان میرم گرفتم منظورتو{چشمک}
ا/ت: میگم کیم موی بلوند بهت میاد
نامجون: ممنون
ا/ت: حتما لبخند زدن واست سخته بخند کی به کیه فکر میکنن مصنوعی گذاشتی
نامجون: از وقتی مهم ترین رازم رو فهمیدی رفتارت باهام به کلی عوض شده و سرد رفتار میکنی ولی الان که مثل قبل شدی احساس میکنم تو امن ترین مکان دنیام و هیچ چیز نمیتونه بهم اسیب بزنه
ا/ت: من متاسفم ولی خوب فکر کردم داری سر به سرم میزاری ولی وقتی مدرک هاتو دیدم از شدت تعجب ترسیدم
نامجون: بیا امشب دربارش حرف نزنیم نمیخوام کسی متوجه بشه
ا/ت: باشه
هانا: مطمعنی همین جا باید بشینم؟
تهته: اره بشین
نامجون: سلام هانا
هانا : سلام خوشحام دوباره میبینمتون
نامجون: منم همین طور نوشیدنی میل دارید؟
هانا: البته
نامجون: تهیونگ براتون میریزه
تهته: منو چرا میکشی وسط!
ا/ت: بریز براش
تهته: باشه نخوامم نمیتونم
نامجون: تو هم میخوای؟
ا/ت: من ویسکی میخورم
نامجون: باشه منم ویسکی میخوام
ویو ا/ت: وقتی راه پله هارو پیدا کردیم تاج روی سرم یه جورد موهام رو عذیت میکرد و کج شده بود برای همین تا اتاق پرو رفتم و درستش کردم هانا زود تر از من رفته بود و قرار بود منتظرم باشه ولی رفت
ویو نامجون
کم کم داشتم نکران ا/ت میشدم اون نیومده بود چند تا اجرا دیدیم و تشویق کردیم که متوجه دختری با موهای مشکیش شدم که تو او لباس سفید میدرخشید اون خودش بود شبیه پرنسس ها بود محوش شده بودم و نگاهش میکردم اماده شدم که ازش استغبال کنم
{ اسلاید دوم نامجون در افق ا/ت و لباس نام هم همینه توی ویدیوعه نام هم ا/ت رو همین طور نگاه میکنه خودتون بگیرین دیگه}
نامجون: سلام پرنسس { دستشو جلو میبره تا دست ا/ت رو بگیره}
ا/ت: سلام{ خنده}
نامجون: افتخار میدی کنار من بشینی؟
ا/ت: البته فقط هانا رو ندیدی ؟
نامجون: میز پشت سر ما نشسته بهش بگو بیاد کنار ما من با تهیونگ اومدم
ا/ت: باشه ولی به تهته بگو خودش بره پیش هانا
نامجون: میخوای با اونا چیکار کنی؟
ا/ت: همون که خودت میدونی
پرش به سر میز
تهیونگ: ا/ت خوشحالم میبینمت
نامجون: مهمون خانم ا/ت اونجا ایستادند
تهته: اوه اره الان میرم گرفتم منظورتو{چشمک}
ا/ت: میگم کیم موی بلوند بهت میاد
نامجون: ممنون
ا/ت: حتما لبخند زدن واست سخته بخند کی به کیه فکر میکنن مصنوعی گذاشتی
نامجون: از وقتی مهم ترین رازم رو فهمیدی رفتارت باهام به کلی عوض شده و سرد رفتار میکنی ولی الان که مثل قبل شدی احساس میکنم تو امن ترین مکان دنیام و هیچ چیز نمیتونه بهم اسیب بزنه
ا/ت: من متاسفم ولی خوب فکر کردم داری سر به سرم میزاری ولی وقتی مدرک هاتو دیدم از شدت تعجب ترسیدم
نامجون: بیا امشب دربارش حرف نزنیم نمیخوام کسی متوجه بشه
ا/ت: باشه
هانا: مطمعنی همین جا باید بشینم؟
تهته: اره بشین
نامجون: سلام هانا
هانا : سلام خوشحام دوباره میبینمتون
نامجون: منم همین طور نوشیدنی میل دارید؟
هانا: البته
نامجون: تهیونگ براتون میریزه
تهته: منو چرا میکشی وسط!
ا/ت: بریز براش
تهته: باشه نخوامم نمیتونم
نامجون: تو هم میخوای؟
ا/ت: من ویسکی میخورم
نامجون: باشه منم ویسکی میخوام
۴.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.