عشق در شرکت p38
ا/ت
ساعت۸ بود که تصمیم گرفتیم برگردیم شوگا منو رسوند .
رسیدم جولو در که گفتم
×شوگا
_جانم
×میگم من با جیمین حرف میزنم امشب
_ مطمئنی که میتونی آنهایی باهاش حرف بزنی میخای باهم باشیم
×ن نیاز نیست خودم حرف میزنم باهاش
_اکی
× من میرم دیگه مراقب خودت باش
_باش فقط یه چی یادت نرفته
×چی
(شوگا لباش غنچه میکنه)
×میخنده
لباس میزاره رو لباش و همو میبوسن و بعد از هم خدافظی میکنن
جیمین
نشسته بودم کتاب میخونم که صدای ماشین اومد از پنجره نگاه دیدم که ت/ا سوار ماشین شوگا شده چشمام چهارتا شد یکم بعد هم دیگه رو بوسیدن نمیدونم چرا عصبی شدم.
ت/ا از ماشین پیاده شد و اومد بالا منم سریع رفتم نشستم که ضایع نباشه.
ت/ا
میاد انداختم رفتم تو
×سلام جیمین خونهای
+سلام اره
+یکم دیر نکردی
×وا ن تازه زود هم اومدم
+باش ولش
×غذا خوردی
+ن
×آهان باش بزار برم لباسم عوض کنم بیا یه چی درست کنم
ساعت۸ بود که تصمیم گرفتیم برگردیم شوگا منو رسوند .
رسیدم جولو در که گفتم
×شوگا
_جانم
×میگم من با جیمین حرف میزنم امشب
_ مطمئنی که میتونی آنهایی باهاش حرف بزنی میخای باهم باشیم
×ن نیاز نیست خودم حرف میزنم باهاش
_اکی
× من میرم دیگه مراقب خودت باش
_باش فقط یه چی یادت نرفته
×چی
(شوگا لباش غنچه میکنه)
×میخنده
لباس میزاره رو لباش و همو میبوسن و بعد از هم خدافظی میکنن
جیمین
نشسته بودم کتاب میخونم که صدای ماشین اومد از پنجره نگاه دیدم که ت/ا سوار ماشین شوگا شده چشمام چهارتا شد یکم بعد هم دیگه رو بوسیدن نمیدونم چرا عصبی شدم.
ت/ا از ماشین پیاده شد و اومد بالا منم سریع رفتم نشستم که ضایع نباشه.
ت/ا
میاد انداختم رفتم تو
×سلام جیمین خونهای
+سلام اره
+یکم دیر نکردی
×وا ن تازه زود هم اومدم
+باش ولش
×غذا خوردی
+ن
×آهان باش بزار برم لباسم عوض کنم بیا یه چی درست کنم
۵.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.