(new model) part 25 . . . .
کوک: من موندم کدومو بخورم
لیلیا: من که هیچ کدومو نمیخورم چون من رژیمم نامییی میشه برام پیتزا سبزیجات سفارش بدی؟*خیلی خیلی لوس*
ا.ت: ودف اکی اکی اکی من آرومم خانم مارپل سوپی که لونا درست کرده کاملا رژیمیه
لیلیا: من بجز دستپخت خودم دستپخت کسه دیگه ای رو نمیخورم
ا.ت: ینی چی واااا...
لونا: ا.ت ایرادی نداره باشه لیلیا الان برات پیتزا سفارش میدم
لیلیا: خوبه فقط سریع
ا.ت: 😊🔪
لونا پیتزا سفارش داد آوردن نشستیم خوردیم وقتی تموم شد
جیهوپ: من واقعا نمیدونم باید از کدوم تعریف کنم واقعا خوشمزه بود
کوک: منم واقعا عاشق سوپش شدم ولی استیکم خوشمزه بود
ا.ت و لونا: نوش جان
نامجون: بچه ها راست میگن واقعا غذای خیلی خوبی بود
لیلیا: نامی تو که هیچوقت از غذاهای من تعریف نمیکنی بعد داری از غذا های این دوتا توفه تعریف میکنی؟
ا.ت: حتما غذاهات خوب نبودن عزیزم
با کمک اعضا میز رو جمع کردیم ظرفا رو شستیم
و رفتیم نشستیم
یونگی: ا.ت تو گفتی که یه سورپرایز داری
ا.ت: ای وای یادم رفته بود صب کنید
رفتم گوشیو گرفتم که پیامی برام اومده بود
ا.ت: اوه از کمپانی برام پیام اومده
به مناسبت &^٪*$ (نمیدونم یه مناسبتی دیگه) توی *&^$# (اینم ینی توی یه تالاری)
جشن و من باید برای عکاسی بیام
نامجون: آخرین باری که به جشن رفتیم یادم نمیاد
ا.ت: خب این جشن دو روز دیگس
کوک: اوه آره پیامش برای منم اومد
همگی: برای ماهم اومد
کوک: میتونیم همراهم ببریم؟
ا.ت: چطور میخوای لونا رو هم ببری؟😉
کوک: اوه آره اگه دوست داشته باشه
لونا: با کمال میل
لیلیا: منم با نامی جونم میرم
ا.ت: خواهیم دید شاید اصن تو به اون جشن نرفتی
لیلیا: چی میگی عقب مونده
ا.ت: تا چند دیقه دیگه معلوم میشه
رفتم صدای ظبط شده رو به تلویزیون وصل کردم
ا.ت: آماده اید
همه: آره
ا.ت: قبل اینکه بزارم اینو بگم که من از روی خبیث بودن این کارو نمیکنم و فقط بخاطر صلاح همه اینکارو میکنم
لیلیا: چیمیگی؟
ا.ت: خوب گوش کنین
و روشنش کردم
.
.
.
.
(فلش بک به پایان مکالمه کوک و لیلیا)
لیلیا: نامی بزار بهت توضیح بدم
نامجون: چه توضیحی هااا چه توضیحی از این واضح تر تو تو چطوری تو چشمای من نگاه میکنی هااا
لیلیا: م..م..من..من
نامجون: شانس آوردی که من از قبل میدونستم و میخواستم این رابطرو بهم بزنم ولی حیف که اون موقع مدرکی نداشتم
.
.
.
بعد بلند شد اومد سمت من
نامجون: واقعا ازت ممنونم ا.ت تو میشه گفت تقریبا منو نجات دادی واقعا ازت ممنونم
ا.ت: ببین نامجون من واقعا نمیخواستم رابطتو بهم بزنم فقط میخواستم اگاهت کنم
نامجون: من میدونم چیمیگی
لیلیا: تو یه عوضی (منظورش ا.ت) من من تو رو میکشم
نامجون: گمشوووو بیرووووونننن *داد*
لیلیا: چرا من برم چرا اون عوضی نره هاااا*داد*
ا.ت: ودف حاجی تو خوبی؟ چیزی میزنی؟
لیلیا: من که هیچ کدومو نمیخورم چون من رژیمم نامییی میشه برام پیتزا سبزیجات سفارش بدی؟*خیلی خیلی لوس*
ا.ت: ودف اکی اکی اکی من آرومم خانم مارپل سوپی که لونا درست کرده کاملا رژیمیه
لیلیا: من بجز دستپخت خودم دستپخت کسه دیگه ای رو نمیخورم
ا.ت: ینی چی واااا...
لونا: ا.ت ایرادی نداره باشه لیلیا الان برات پیتزا سفارش میدم
لیلیا: خوبه فقط سریع
ا.ت: 😊🔪
لونا پیتزا سفارش داد آوردن نشستیم خوردیم وقتی تموم شد
جیهوپ: من واقعا نمیدونم باید از کدوم تعریف کنم واقعا خوشمزه بود
کوک: منم واقعا عاشق سوپش شدم ولی استیکم خوشمزه بود
ا.ت و لونا: نوش جان
نامجون: بچه ها راست میگن واقعا غذای خیلی خوبی بود
لیلیا: نامی تو که هیچوقت از غذاهای من تعریف نمیکنی بعد داری از غذا های این دوتا توفه تعریف میکنی؟
ا.ت: حتما غذاهات خوب نبودن عزیزم
با کمک اعضا میز رو جمع کردیم ظرفا رو شستیم
و رفتیم نشستیم
یونگی: ا.ت تو گفتی که یه سورپرایز داری
ا.ت: ای وای یادم رفته بود صب کنید
رفتم گوشیو گرفتم که پیامی برام اومده بود
ا.ت: اوه از کمپانی برام پیام اومده
به مناسبت &^٪*$ (نمیدونم یه مناسبتی دیگه) توی *&^$# (اینم ینی توی یه تالاری)
جشن و من باید برای عکاسی بیام
نامجون: آخرین باری که به جشن رفتیم یادم نمیاد
ا.ت: خب این جشن دو روز دیگس
کوک: اوه آره پیامش برای منم اومد
همگی: برای ماهم اومد
کوک: میتونیم همراهم ببریم؟
ا.ت: چطور میخوای لونا رو هم ببری؟😉
کوک: اوه آره اگه دوست داشته باشه
لونا: با کمال میل
لیلیا: منم با نامی جونم میرم
ا.ت: خواهیم دید شاید اصن تو به اون جشن نرفتی
لیلیا: چی میگی عقب مونده
ا.ت: تا چند دیقه دیگه معلوم میشه
رفتم صدای ظبط شده رو به تلویزیون وصل کردم
ا.ت: آماده اید
همه: آره
ا.ت: قبل اینکه بزارم اینو بگم که من از روی خبیث بودن این کارو نمیکنم و فقط بخاطر صلاح همه اینکارو میکنم
لیلیا: چیمیگی؟
ا.ت: خوب گوش کنین
و روشنش کردم
.
.
.
.
(فلش بک به پایان مکالمه کوک و لیلیا)
لیلیا: نامی بزار بهت توضیح بدم
نامجون: چه توضیحی هااا چه توضیحی از این واضح تر تو تو چطوری تو چشمای من نگاه میکنی هااا
لیلیا: م..م..من..من
نامجون: شانس آوردی که من از قبل میدونستم و میخواستم این رابطرو بهم بزنم ولی حیف که اون موقع مدرکی نداشتم
.
.
.
بعد بلند شد اومد سمت من
نامجون: واقعا ازت ممنونم ا.ت تو میشه گفت تقریبا منو نجات دادی واقعا ازت ممنونم
ا.ت: ببین نامجون من واقعا نمیخواستم رابطتو بهم بزنم فقط میخواستم اگاهت کنم
نامجون: من میدونم چیمیگی
لیلیا: تو یه عوضی (منظورش ا.ت) من من تو رو میکشم
نامجون: گمشوووو بیرووووونننن *داد*
لیلیا: چرا من برم چرا اون عوضی نره هاااا*داد*
ا.ت: ودف حاجی تو خوبی؟ چیزی میزنی؟
۳.۳k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.