نام فیک = دوست پسر روانی من
نام فیک = دوست پسر روانی من
پارت = ۱۶
کوک : بیبی؟!
ات : برگشتم اون ور تا ببینم چی میگه
هوم؟
کوک : کمرشو به خودم نزدیک کردم و اروم بوسیدمش
ات : همراهی کردم
کوک : بعد چن دقیقه ات نفس کم اومد و ولش کردم و از خم
جدا شدیم
لبات خوش مزس بیب..
ات : اوم... لبای توهم
کوک : نظرت چیه امشب ... یکم از هم لذت ببریم؟
ات : ببخشید پر... یودم
کوک : اشکال نداره ی روز دیگه دو برابرش
ات : کم کم چشمام بسته شده
صب
ات : اروم چشمام رو باز کردم تو بغل جونگکوک بودم ...
کوک : با تکون خوردن ات من هم بیدار شدم
صب بخیر پرنسسم
ات : صبح توهم بخير
گشنمه کوکی
کوک : پاشو بریم بیرون هم غذا بخوریم هم بگردیم و خرید کنیم
ات : واقعی (ذوق)
کوک : اره خرگوشم
من میرم دوش بگیرم
ات : اوکی حله کوکی
چن دقیقه بعد
کوک : ا. ت رو صدا زدم
برام حولمو بیار
ات : الان اوردمم
بيا
دستمو دراز کردم و اروم دادم بهش بدنشو نشون داد یکم
خجالت کشیدم
کوک : دستشو گرفتم حوله رو پرت کردم زمین و و کشوندمش تو
حموم
باهم حموم کنیم؟
ات : اوم.... باشه فقط با لباس
کوک : باشه
ات لباس هاشو در آورد و با لباس زیر با کوک حموم کرد و
اومدن بیرون
ات : ی تیشرت لش بای شلوار کارگو مشکی پوشیدم ی کلاه
مشکی هم گذاشتم
کوک : ی کت شلوار مشکی پوشیدم داش چ گیری دادی به مشگی حالا
کوک : بریم ؟
سوار شواهممم .. ماشینو میگه )
ات : سوار ماشین شدم
رفتیم اول رستورانی چیزی خوردیم و بعدش رفتیم بازار
می خواستیم بستنی بخوریم که وقتی بستنیو از فروشنده گرفتم
خشک شدم. خیلی ترسیده بود اون اون......
پارت = ۱۶
کوک : بیبی؟!
ات : برگشتم اون ور تا ببینم چی میگه
هوم؟
کوک : کمرشو به خودم نزدیک کردم و اروم بوسیدمش
ات : همراهی کردم
کوک : بعد چن دقیقه ات نفس کم اومد و ولش کردم و از خم
جدا شدیم
لبات خوش مزس بیب..
ات : اوم... لبای توهم
کوک : نظرت چیه امشب ... یکم از هم لذت ببریم؟
ات : ببخشید پر... یودم
کوک : اشکال نداره ی روز دیگه دو برابرش
ات : کم کم چشمام بسته شده
صب
ات : اروم چشمام رو باز کردم تو بغل جونگکوک بودم ...
کوک : با تکون خوردن ات من هم بیدار شدم
صب بخیر پرنسسم
ات : صبح توهم بخير
گشنمه کوکی
کوک : پاشو بریم بیرون هم غذا بخوریم هم بگردیم و خرید کنیم
ات : واقعی (ذوق)
کوک : اره خرگوشم
من میرم دوش بگیرم
ات : اوکی حله کوکی
چن دقیقه بعد
کوک : ا. ت رو صدا زدم
برام حولمو بیار
ات : الان اوردمم
بيا
دستمو دراز کردم و اروم دادم بهش بدنشو نشون داد یکم
خجالت کشیدم
کوک : دستشو گرفتم حوله رو پرت کردم زمین و و کشوندمش تو
حموم
باهم حموم کنیم؟
ات : اوم.... باشه فقط با لباس
کوک : باشه
ات لباس هاشو در آورد و با لباس زیر با کوک حموم کرد و
اومدن بیرون
ات : ی تیشرت لش بای شلوار کارگو مشکی پوشیدم ی کلاه
مشکی هم گذاشتم
کوک : ی کت شلوار مشکی پوشیدم داش چ گیری دادی به مشگی حالا
کوک : بریم ؟
سوار شواهممم .. ماشینو میگه )
ات : سوار ماشین شدم
رفتیم اول رستورانی چیزی خوردیم و بعدش رفتیم بازار
می خواستیم بستنی بخوریم که وقتی بستنیو از فروشنده گرفتم
خشک شدم. خیلی ترسیده بود اون اون......
۷۷۳
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.