پارت۱۲ فیک فقط به من نگاه کن
#رزی
واقعا بهم برخورده بود اون حق نداشت همیچین کاری بکنه😠
موقع شام بود مجبور بودم برم بیرون تا درو که باز کردم جیمین جلوی در بود از حالت دستش معلوم بود همون لحظه میخواسته در بزنه
دهنشو باز کرد تا چیزی بگه که با یه حالت پوکر فیس از بقلش رد شدم
هیح هیح قهوه شد😎😼(دور از جونش😍)
رفتم سر میز شام به همه سلام کردم
لیسا نبود 😐
رزی:کوک پ لیسا کو؟
جین:چرا از کوک میپرسی؟😐
رزی:عه مگه خبر ندارین دیگه این دوتا دوس پسر دوس دخترن😂✨
جنی:چیییی؟
ته:نخود چی
جنی:الانم ول نمیکنی؟=_=🔪
ته:آدم باید از همه فرصتا خوب استفاده کنه😌حالا اینارو بیخیال شیطون کی شما عاشق هم شدین؟😜
کوک:خب آم من از همون اول عاشق لیسا شده بودم لیسا هم همینطور😅😊
جین:اووو مبارکههه خب به افتخار زوج گرانقدر بزنین کف قشنگه رو😃😃😃
همه بچه ها همراه با خنده دست زدن به جز جیسو
جیسو:میدونستی خیلی یخی؟😑
جین: تو چی میدونستی خیلی ضدحالی؟😑
جیسو:در مورد تو آره میدونم خیلی ضد حالم 😑🔪
رزی:خب حالا دعوا نکنین نگفتی لیسا کو؟
کوک:آم آممم چیزه خسته بود نیومد
رزی:بعله بعد اون برنامه ظهرتون بایدم خسته باشه🤭
کوک:تو از کجا میدونی؟😨
رزی:دیگه دیگه😏
بقیه هم که نمیفهمیدن ما داریم درباره چی صحبت میکنیم به روی خودشون نیاوردن و به غذا خوردن ادامه دادن
داشتیم غذا میخوردیم که جیمین اومد و صاف نشست بقل من😐😑
ای خدا عجب گیری کردیما
درسته دیگه از دستش ناراحت نبودم ولی باید تنبیه میشد پس جوری رفتار کردم انگار وجود نداره
میدونم زباد نیست ولی بعد ناهار زود بقیشو مینویسم😊
واقعا بهم برخورده بود اون حق نداشت همیچین کاری بکنه😠
موقع شام بود مجبور بودم برم بیرون تا درو که باز کردم جیمین جلوی در بود از حالت دستش معلوم بود همون لحظه میخواسته در بزنه
دهنشو باز کرد تا چیزی بگه که با یه حالت پوکر فیس از بقلش رد شدم
هیح هیح قهوه شد😎😼(دور از جونش😍)
رفتم سر میز شام به همه سلام کردم
لیسا نبود 😐
رزی:کوک پ لیسا کو؟
جین:چرا از کوک میپرسی؟😐
رزی:عه مگه خبر ندارین دیگه این دوتا دوس پسر دوس دخترن😂✨
جنی:چیییی؟
ته:نخود چی
جنی:الانم ول نمیکنی؟=_=🔪
ته:آدم باید از همه فرصتا خوب استفاده کنه😌حالا اینارو بیخیال شیطون کی شما عاشق هم شدین؟😜
کوک:خب آم من از همون اول عاشق لیسا شده بودم لیسا هم همینطور😅😊
جین:اووو مبارکههه خب به افتخار زوج گرانقدر بزنین کف قشنگه رو😃😃😃
همه بچه ها همراه با خنده دست زدن به جز جیسو
جیسو:میدونستی خیلی یخی؟😑
جین: تو چی میدونستی خیلی ضدحالی؟😑
جیسو:در مورد تو آره میدونم خیلی ضد حالم 😑🔪
رزی:خب حالا دعوا نکنین نگفتی لیسا کو؟
کوک:آم آممم چیزه خسته بود نیومد
رزی:بعله بعد اون برنامه ظهرتون بایدم خسته باشه🤭
کوک:تو از کجا میدونی؟😨
رزی:دیگه دیگه😏
بقیه هم که نمیفهمیدن ما داریم درباره چی صحبت میکنیم به روی خودشون نیاوردن و به غذا خوردن ادامه دادن
داشتیم غذا میخوردیم که جیمین اومد و صاف نشست بقل من😐😑
ای خدا عجب گیری کردیما
درسته دیگه از دستش ناراحت نبودم ولی باید تنبیه میشد پس جوری رفتار کردم انگار وجود نداره
میدونم زباد نیست ولی بعد ناهار زود بقیشو مینویسم😊
۱۲.۳k
۳۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.