عشق دردناک پارت 1
عشق دردناک پارت 1
______________________♡︎_____________________
ویو چان هیون
سلام من چان هیون هستم 21 سالمه و اهل کانادا هستم من از 12 سالگی افسردگی داشتم چون من توی 5 سالگی پدر و مادرم رو از دست دادم بر اثر تصادف من فقط پدربزرگم رو داشتم پدر بزرگم منو به خونه خودش برد تا باهم زندگی کنیم من مادر بزرگم فوت کرده بود قبل از به دنیا اومدن من و پدر بزرگم تازه ازدواج کرده بود و من با پدر بزرگم و مادر بزرگ ناتنیم زندگی میکردم چند سال بعد که من 12 سالم شده بود پدر بزرگم فوت کرد و بعد از این اتفاق مادر بزرگ ناتنیم منو از خونه بیرون کرد چون اون از اولشم دوست نداشت من با اونا زندگی کنم من توی همون سن مجبور شدم کار کنم و خرج مدرسه و خورد و خوراکم رو در بیارم از همون بچگی آرزو داشتم به کره برم و خواننده اوپرا بشم و الان تصمیم گرفتم که به کره برم و آرزوم رو به واقعیت تبدیل کنم
______________________♡︎_____________________
ویو یونگی
سلام من مین یونگی هستم و 24 سالمه من اهل کره جنوبی هستم و شغلم خواننده کیپاپه من توی گروه 7 نفره کیپاپ هستم که اسمش BTS هست فکر کنم این گروه رو بشناسید من پسر مغروریم ولی اگر با کسی صمیمی بشم وای به حالم چون خیلی مهربون میشم
______________________♡︎_____________________
ویو چان هیون
من به بزرگ ترین فرودگاه کانادا رفتم تا به کره برم
منشی : سلام خانم میتونم کمکتون کنم
+ : سلام من یه بلیط برای کره جنوبی میخواستم
منشی : بله حتما
من بیلیط گرفتم و بعد از چند مین اسم من رو خوندن رفتم و سوار هواپیما شدم توی این فکر بودم که یعنی واقعاً من داره میرم کره خیلی خوشحال بودم هواپیما حرکت کرد و من بعد از چند روز به کره رسیدم ( من نمیدونم از کانادا تا کره چقدر راه هست پس گفتم چند روز 🥴) از هواپیما پیاده شدم دیگه شب بود رفتم تا چمدونم رو تحویل بگیرم اما به یه پسر بر خوردم
+ : وای خیلی.......
وقتی نگاه کردم وای این بشر چقدر خوشتیپ و جذاب بود
_ : خانم خوبید ....... خانم
+ : ___________
______________________♡︎_____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده :민윤기
______________________♡︎_____________________
ویو چان هیون
سلام من چان هیون هستم 21 سالمه و اهل کانادا هستم من از 12 سالگی افسردگی داشتم چون من توی 5 سالگی پدر و مادرم رو از دست دادم بر اثر تصادف من فقط پدربزرگم رو داشتم پدر بزرگم منو به خونه خودش برد تا باهم زندگی کنیم من مادر بزرگم فوت کرده بود قبل از به دنیا اومدن من و پدر بزرگم تازه ازدواج کرده بود و من با پدر بزرگم و مادر بزرگ ناتنیم زندگی میکردم چند سال بعد که من 12 سالم شده بود پدر بزرگم فوت کرد و بعد از این اتفاق مادر بزرگ ناتنیم منو از خونه بیرون کرد چون اون از اولشم دوست نداشت من با اونا زندگی کنم من توی همون سن مجبور شدم کار کنم و خرج مدرسه و خورد و خوراکم رو در بیارم از همون بچگی آرزو داشتم به کره برم و خواننده اوپرا بشم و الان تصمیم گرفتم که به کره برم و آرزوم رو به واقعیت تبدیل کنم
______________________♡︎_____________________
ویو یونگی
سلام من مین یونگی هستم و 24 سالمه من اهل کره جنوبی هستم و شغلم خواننده کیپاپه من توی گروه 7 نفره کیپاپ هستم که اسمش BTS هست فکر کنم این گروه رو بشناسید من پسر مغروریم ولی اگر با کسی صمیمی بشم وای به حالم چون خیلی مهربون میشم
______________________♡︎_____________________
ویو چان هیون
من به بزرگ ترین فرودگاه کانادا رفتم تا به کره برم
منشی : سلام خانم میتونم کمکتون کنم
+ : سلام من یه بلیط برای کره جنوبی میخواستم
منشی : بله حتما
من بیلیط گرفتم و بعد از چند مین اسم من رو خوندن رفتم و سوار هواپیما شدم توی این فکر بودم که یعنی واقعاً من داره میرم کره خیلی خوشحال بودم هواپیما حرکت کرد و من بعد از چند روز به کره رسیدم ( من نمیدونم از کانادا تا کره چقدر راه هست پس گفتم چند روز 🥴) از هواپیما پیاده شدم دیگه شب بود رفتم تا چمدونم رو تحویل بگیرم اما به یه پسر بر خوردم
+ : وای خیلی.......
وقتی نگاه کردم وای این بشر چقدر خوشتیپ و جذاب بود
_ : خانم خوبید ....... خانم
+ : ___________
______________________♡︎_____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده :민윤기
۷.۳k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.