نقاب دار مشکی
شرطا نرسید ولی گذاشتم
حمایت کنید دیگه
ʙʟᴀᴄᴋ ᴍᴀꜱᴋᴇᴅ
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ¹)
(صدای شکستن قلب یه نفر به گوش رسید..... ولی اون چه کسی بود؟)
.....
فلش بک 3 هفته پیش تو کلبه
یونگی: ات میشه یه لحظه بیای اتاق کارت دارم......
ات: باشه.....
( ات و یونگی رفتن اتاق)
یونگی: میخواستم بهت یه چیزی بدم....
ات: چی؟...
( یونگی یه جعبه در اورد از جیبش و به ات داد)
ات: این چیه؟....
یونگی: بازش کن....
( ات بازش کرد)
ات: وای چقد خوشگلهههه
یونگی: این هدیه است از طرف من برای تو....
ات: دستت درد نکنه خیلی خوشگلهه....
یونگی: ..... میبینی که اون گردنبند یه ماه داره و یه ستاره درسته؟ ..... اینو من یه مخصوص برای تو درستش کردم..... و اینکه منظور من از اون....
ات: ممنون..... منظورت از اون چی؟....
یونگی: منظورم از اون اینه که من ماه ام و تو ستارمی.....
ات: واوو چقد زیبا.....
( یهو یه نفر ات رو صدا میزنه)
ات: اخ ببخشید مرسی بابت گردنبند .....
( ات از اتاق رفت)
یونگی: ای خداااا چرا منظورمو نفهمید.....
پایان فلش بک...
( زمان هال)
( بعد چند ثانیه از هم جدا شدن و ات یهو دستشو گذاشت رو سرش و یونگی نگران شد.....)
ذهن ات
کیم نامجون..... کیم سوکجین..... مین یونگی..... جانگ هوسوک..... پارک جیمین..... کیم تهیونگ..... جئون جونگ کوک..... بی تی اس...... پس بی تی اس که میگفتید اینان..... واو چقد جذابن...... ولی چرا اسماشون با همکلاسیامون یکیه؟...... واو اهنگاشون خیلی باحاله..... بزرگترین فندوم جهانن.....
سلام من جیمینم....... قول میدم به عنوان داداش ازت محافظت کنم..... کیوت منننن.....میشه بغلت کنم؟...... من دوست دارم ات...... بگیر این شیر کاکائو رو وگرنه ناراحت میشم...... ات حالت خوبه؟..... چشماتو باز کن اتتتتتتتت......
اون عوضی مافیاعه...... سلام من لالیسا مانوبان هستم...... پدر و مادرت انداختن اشغالی؟!..... اره از سمت راست بری پیداشون میکنی...... نگران نباش به پسرا خوش میگذره..... میکشمتتتت...... توی عوضی چطور جرئت کردی؟!...... نه معلم دروغ میگن....... ازت متنفرم اتتتتتتتت
من کیم جنی هستم...... نگران نباش بهم اعتماد کن....... ببین لطفا لیسا نفهمه که من نجاتت دادم...... من مثل اون نیستم...... خدافظ ات....
( زمان هال)
یونگی: ات..... ات..... خوبی؟..... ات
( ات به یونگی نگاه کرد)
ات: اوهوم خوبم..... و اینکه خبر خوبی دارم..... من همتون رو به یاد اوردم......الان همرو میشناسم......
یونگی: واقعا؟..... ( ذوق لبخند)
ات: اوهوم......
یونگی: ( ات رو بغل کرد)..... خوشحالم از این بابت...... خب دیگه بیا بریم.....
ات: اوهوم بریم.....
( سوار ماشین شدن و به سمت هتل رفتن..... و شخصی که قلبش تیکه تیکه شده هم ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد..... کسی که دیگه کسی نمیتونه درمانش کنه......)
حمایت کنید دیگه
ʙʟᴀᴄᴋ ᴍᴀꜱᴋᴇᴅ
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ¹)
(صدای شکستن قلب یه نفر به گوش رسید..... ولی اون چه کسی بود؟)
.....
فلش بک 3 هفته پیش تو کلبه
یونگی: ات میشه یه لحظه بیای اتاق کارت دارم......
ات: باشه.....
( ات و یونگی رفتن اتاق)
یونگی: میخواستم بهت یه چیزی بدم....
ات: چی؟...
( یونگی یه جعبه در اورد از جیبش و به ات داد)
ات: این چیه؟....
یونگی: بازش کن....
( ات بازش کرد)
ات: وای چقد خوشگلهههه
یونگی: این هدیه است از طرف من برای تو....
ات: دستت درد نکنه خیلی خوشگلهه....
یونگی: ..... میبینی که اون گردنبند یه ماه داره و یه ستاره درسته؟ ..... اینو من یه مخصوص برای تو درستش کردم..... و اینکه منظور من از اون....
ات: ممنون..... منظورت از اون چی؟....
یونگی: منظورم از اون اینه که من ماه ام و تو ستارمی.....
ات: واوو چقد زیبا.....
( یهو یه نفر ات رو صدا میزنه)
ات: اخ ببخشید مرسی بابت گردنبند .....
( ات از اتاق رفت)
یونگی: ای خداااا چرا منظورمو نفهمید.....
پایان فلش بک...
( زمان هال)
( بعد چند ثانیه از هم جدا شدن و ات یهو دستشو گذاشت رو سرش و یونگی نگران شد.....)
ذهن ات
کیم نامجون..... کیم سوکجین..... مین یونگی..... جانگ هوسوک..... پارک جیمین..... کیم تهیونگ..... جئون جونگ کوک..... بی تی اس...... پس بی تی اس که میگفتید اینان..... واو چقد جذابن...... ولی چرا اسماشون با همکلاسیامون یکیه؟...... واو اهنگاشون خیلی باحاله..... بزرگترین فندوم جهانن.....
سلام من جیمینم....... قول میدم به عنوان داداش ازت محافظت کنم..... کیوت منننن.....میشه بغلت کنم؟...... من دوست دارم ات...... بگیر این شیر کاکائو رو وگرنه ناراحت میشم...... ات حالت خوبه؟..... چشماتو باز کن اتتتتتتتت......
اون عوضی مافیاعه...... سلام من لالیسا مانوبان هستم...... پدر و مادرت انداختن اشغالی؟!..... اره از سمت راست بری پیداشون میکنی...... نگران نباش به پسرا خوش میگذره..... میکشمتتتت...... توی عوضی چطور جرئت کردی؟!...... نه معلم دروغ میگن....... ازت متنفرم اتتتتتتتت
من کیم جنی هستم...... نگران نباش بهم اعتماد کن....... ببین لطفا لیسا نفهمه که من نجاتت دادم...... من مثل اون نیستم...... خدافظ ات....
( زمان هال)
یونگی: ات..... ات..... خوبی؟..... ات
( ات به یونگی نگاه کرد)
ات: اوهوم خوبم..... و اینکه خبر خوبی دارم..... من همتون رو به یاد اوردم......الان همرو میشناسم......
یونگی: واقعا؟..... ( ذوق لبخند)
ات: اوهوم......
یونگی: ( ات رو بغل کرد)..... خوشحالم از این بابت...... خب دیگه بیا بریم.....
ات: اوهوم بریم.....
( سوار ماشین شدن و به سمت هتل رفتن..... و شخصی که قلبش تیکه تیکه شده هم ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد..... کسی که دیگه کسی نمیتونه درمانش کنه......)
۸.۲k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.