vampire/خوناشام 🩸❤️
vampire/خوناشام 🩸❤️
part 23
ویو ا. ت🩸❤️
اوفففف شب (خوناشامنااا) با دل درد زیادی بلند شدم دیدم جونگکوک منو سفت بغل کرده و بزور از بفلش اومدم ببرون رفام دستشویی داشتم صورتمو میشستم که حس کردم چشمام اذیت شد تو اینه نگاه کردم که با صحنه وحشتناکی رو به رو شدم...
چشام دوباره قهوه ای شدن دیگه قرمز نیستن
ودفففففففففف که دهنمو باز کردم دیدم دندون نیشمم دیگه ندارم یعنی تبدیل شدم ب ی انسان عادی که یهو افتادم زمین و خون بالا اوردم و ثقتی بلند شدم دوباره چشام قرمز شد و دندونم درمود
خداکنه جونگکوک بویی نبره
جونگکوک: بیبی نیم ساعته اون تو چیکار میکنی؟
ا. ت: چی.. چیزه الان میام(استرس)
جونگکوک: ا. ت چرا استرس داری بیا بیرون
جونگکوک: بیبی چی شده؟
ا. ت: جونگکوک اگه من انسان بودم بازم دوسم داشتی؟
جونگکوک: خب عشق بین انسان و خوناشام غیر ممکنه ولی اره
ا. ت: اها
جونگکوک: چیزی شده؟
ا. ت: جونگکوک (گریه)
ویو جونگکوک🩸❤️
دیدم ا. ت پرید بغلم و گریه میکرد اول چیزی خس نکردم اما بعدش صدای تپش قلب میومد ن... نک... نکنه ا. ت تبدیل به انسان داره میشه؟
جونگکوک: ا. ت تو قلبت میز....
با این صحنه که دیدم خشکم زد ا. ت خوناشام نبود...
تو شُک بودم که دیدم مادرم در اتاقو باز کرد
م ک: پسرم جونگکوک واس.... چییییی تو با یه انسان میخوای ازدواج کنییی؟
جونگکوک: مامان تو تبدیل به انسان شدهه
م ک: متاسفم پسرم اما نمیتونید ازدواج کنید
ا. ت: حق با مادرته جونگکوک 😢
جونگکوک: چی نه نه امکان نداره ما همو دوس داریم نگه نه ا. تتتت جوابمو بده(گریه)
م ک: بیاید قبول کنید که نمیشه
جونگکوک: اما...
پ ک: پسرم باید اون دخترو بفرستیم به دنیای انسان هاا
م ک: ا. ت دخترم بیا
ا. ت: چشم خدافظ شاهزاده زندگیم
جونگکوک: ا. تتتتتتتتت نروووووو😭😭
پ ک: اروم باش جونگکوک لطفا تو الان مجبوری با رزیتا ازدواج کنی
رزیتا= دختر خاله کوک
ویو ا. ت🩸❤️
عشق منو کوک امکان پذیر نیس من دوباره انسان شدم:)
شرایط 15 لایک
part 23
ویو ا. ت🩸❤️
اوفففف شب (خوناشامنااا) با دل درد زیادی بلند شدم دیدم جونگکوک منو سفت بغل کرده و بزور از بفلش اومدم ببرون رفام دستشویی داشتم صورتمو میشستم که حس کردم چشمام اذیت شد تو اینه نگاه کردم که با صحنه وحشتناکی رو به رو شدم...
چشام دوباره قهوه ای شدن دیگه قرمز نیستن
ودفففففففففف که دهنمو باز کردم دیدم دندون نیشمم دیگه ندارم یعنی تبدیل شدم ب ی انسان عادی که یهو افتادم زمین و خون بالا اوردم و ثقتی بلند شدم دوباره چشام قرمز شد و دندونم درمود
خداکنه جونگکوک بویی نبره
جونگکوک: بیبی نیم ساعته اون تو چیکار میکنی؟
ا. ت: چی.. چیزه الان میام(استرس)
جونگکوک: ا. ت چرا استرس داری بیا بیرون
جونگکوک: بیبی چی شده؟
ا. ت: جونگکوک اگه من انسان بودم بازم دوسم داشتی؟
جونگکوک: خب عشق بین انسان و خوناشام غیر ممکنه ولی اره
ا. ت: اها
جونگکوک: چیزی شده؟
ا. ت: جونگکوک (گریه)
ویو جونگکوک🩸❤️
دیدم ا. ت پرید بغلم و گریه میکرد اول چیزی خس نکردم اما بعدش صدای تپش قلب میومد ن... نک... نکنه ا. ت تبدیل به انسان داره میشه؟
جونگکوک: ا. ت تو قلبت میز....
با این صحنه که دیدم خشکم زد ا. ت خوناشام نبود...
تو شُک بودم که دیدم مادرم در اتاقو باز کرد
م ک: پسرم جونگکوک واس.... چییییی تو با یه انسان میخوای ازدواج کنییی؟
جونگکوک: مامان تو تبدیل به انسان شدهه
م ک: متاسفم پسرم اما نمیتونید ازدواج کنید
ا. ت: حق با مادرته جونگکوک 😢
جونگکوک: چی نه نه امکان نداره ما همو دوس داریم نگه نه ا. تتتت جوابمو بده(گریه)
م ک: بیاید قبول کنید که نمیشه
جونگکوک: اما...
پ ک: پسرم باید اون دخترو بفرستیم به دنیای انسان هاا
م ک: ا. ت دخترم بیا
ا. ت: چشم خدافظ شاهزاده زندگیم
جونگکوک: ا. تتتتتتتتت نروووووو😭😭
پ ک: اروم باش جونگکوک لطفا تو الان مجبوری با رزیتا ازدواج کنی
رزیتا= دختر خاله کوک
ویو ا. ت🩸❤️
عشق منو کوک امکان پذیر نیس من دوباره انسان شدم:)
شرایط 15 لایک
۴۳.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.