Are you OK!?(part.1)
Are you OK!?(part.1)
کیفشو با احتیاط روی زمین گذاشت،روی لبهی پل نشست کیفشو توی بغلش گرفت و پاهاشو از پل آویزون کرد
دستشو توی کیفش برد و موجود کوچیکی رو بیرون آورد و روی رون پاش گذاشت
انگشت اشاره کشیدشو روی سر گربهی کوچیکی که توی خیابون پیدا کرده بود کشید و نوازشش کرد
لبخند دندون نمایی زد و سرشو تکون داد که موهای حالت دارش تو صورتش ریخت
گربه رو تو دستاش گرفت و جلوی صورتش گرفت
آروم روی زمین گذاشتش
_مواظب خودت باش بچه...
نگاهشو از بچه گربه که آروم آروم ازش دور میشد گرفت و به آسمون زل زد
به ارتفاع پل نگاهی انداخت
بیشتر از صد متر بود
موهاشو تو صورتش ریخت و به شهر که ازش فاصله داشت و چراغاش مثل ستاره برق میزدن نگاه کرد
گوشیش زنگ خورد
با درخشیدن اسم هوسوک رو صفحه لبخندش به اخم تبدیل شد
گوشیرو روی پل کنار دستش گذاشت و روی بلند گو گذاشت
_کدوم گوری رفتی کوک!؟
_هیونگ...یکم با آرامش رفتار کن
_چرا از مهمونی فرار کردی!؟تو که میدونی اتفاق خوبی در انتظارت نیست
جونگکوک موهاشو پشت گوشش برد و با خونسردی جواب داد
_اگه نیام خونه چی
لحن صدای هوسوک عوض شد
_چی داری بلغور میکنی!؟
_اگه نیام خونه...
_میای خونه...خوبم میای
_آره حتما...ولی جسدم
هوسوک تقریبا داد زد
_چه گوهی داری میخوری کوک!کجایی!؟
کوک لبخند زد و سرشو پایین گرفت
_...
_کوک بهتره تا نیم ساعت دیگه خونه باشی وگرنه...
_اوه...وگرنه منو میزنی!؟عین بابا!؟
هوسوک کلافه شده بود
_الا...الان..یکیو میفرستم دنبالت
_لازم نیست هیونگ..از دستم راحت شدی
روی لبهی پل ایستاد
کوک گوشیو قطع کرد
لبخندی که همیشه به لب داشت پررنگ تر شد و خودشو رها کرد
لایک ۳۰
کامنت ۵
سعی میکنم ادامش بدم
کیفشو با احتیاط روی زمین گذاشت،روی لبهی پل نشست کیفشو توی بغلش گرفت و پاهاشو از پل آویزون کرد
دستشو توی کیفش برد و موجود کوچیکی رو بیرون آورد و روی رون پاش گذاشت
انگشت اشاره کشیدشو روی سر گربهی کوچیکی که توی خیابون پیدا کرده بود کشید و نوازشش کرد
لبخند دندون نمایی زد و سرشو تکون داد که موهای حالت دارش تو صورتش ریخت
گربه رو تو دستاش گرفت و جلوی صورتش گرفت
آروم روی زمین گذاشتش
_مواظب خودت باش بچه...
نگاهشو از بچه گربه که آروم آروم ازش دور میشد گرفت و به آسمون زل زد
به ارتفاع پل نگاهی انداخت
بیشتر از صد متر بود
موهاشو تو صورتش ریخت و به شهر که ازش فاصله داشت و چراغاش مثل ستاره برق میزدن نگاه کرد
گوشیش زنگ خورد
با درخشیدن اسم هوسوک رو صفحه لبخندش به اخم تبدیل شد
گوشیرو روی پل کنار دستش گذاشت و روی بلند گو گذاشت
_کدوم گوری رفتی کوک!؟
_هیونگ...یکم با آرامش رفتار کن
_چرا از مهمونی فرار کردی!؟تو که میدونی اتفاق خوبی در انتظارت نیست
جونگکوک موهاشو پشت گوشش برد و با خونسردی جواب داد
_اگه نیام خونه چی
لحن صدای هوسوک عوض شد
_چی داری بلغور میکنی!؟
_اگه نیام خونه...
_میای خونه...خوبم میای
_آره حتما...ولی جسدم
هوسوک تقریبا داد زد
_چه گوهی داری میخوری کوک!کجایی!؟
کوک لبخند زد و سرشو پایین گرفت
_...
_کوک بهتره تا نیم ساعت دیگه خونه باشی وگرنه...
_اوه...وگرنه منو میزنی!؟عین بابا!؟
هوسوک کلافه شده بود
_الا...الان..یکیو میفرستم دنبالت
_لازم نیست هیونگ..از دستم راحت شدی
روی لبهی پل ایستاد
کوک گوشیو قطع کرد
لبخندی که همیشه به لب داشت پررنگ تر شد و خودشو رها کرد
لایک ۳۰
کامنت ۵
سعی میکنم ادامش بدم
۹.۱k
۱۱ دی ۱۴۰۰