بازی عشق 🧠🫀
Part 2
بعد از ۲۰ مین
ات ویو
خودم رو خالی کردم ولی اشک هام بند نمیومد حالم از خودم ب هم میخوره دل کلی پسر رو شکوندم البته درسته که پسرا عوضی ولی خب اون هام دل دارن دیگه ... بازم به گریه کردن ادامه میده
ته یانگ ویو
رفتم خونه عمو که سر بری به ات بزنم رفتم سمت اتاقش صدای گریه کردن هاش میومد بدون در زدن رفتم داخل
ات = هوی گاوو بهت یاد ندادن در بزنی عوضی
ته یانگ = چته خو اروم باش
ات= ایشش الان کاری داری اومدی
ته یانگ = اومدم بهت سر بزنم
ات = میخوام نزنی
ته یانگ = ات تو چته ( با عصبانیت)
ات = ولم کن
ته یانگ = میشنیه رو تخت کنار ات) میخواد ات رو بغل کنه که...
ات= دستت رو به من نزن ولم کن حالم خوب شه خودم میام ( با عصابنیت)
ته یانگ= باشه باشه رفتم
ته یانگ ویو
رفتم سمت اتاق عمو تا از اون بپرسم چی شده
( تق تق تق)
پدر ات= بیا تو
ته یانگ = سلام عموجان
پدر ات= سلام چیزی شده
ته یانگ = نه چیزی نشده میخواستم بپرسم ات چشه داره گریه میکنه
پدر ات = ولش کن دختره ی پرو رو
ته یانگ= اهه عمو بگو دیگه ( با عصبانیت)
پدر ات = هوش چت باشه
من زدم زیر قولم بهش قولم دادم وقتی که کارش با این یکی پسره تموم شد بذارم بره پیش مادرش ولی خب الان فرصت خوبی پیدا کردم که نصف مال و اموال شرکت اسمیت هوم رو بکشم بالا ات هم مثل همیشه کارش رو انجام میده میره نزدیک به پسره جئون بشه چون اون قراره وارث اونجا بشه و اونم از این ناراحته که من نمیزارم بره همین
ته یانگ= عمو ولی من دلم نمی خواد ات بره با پسرا بگرده
پدر ات= به تو چه
ته یانگ=مثلا اون زنه منه ها
پدر ات= شما که هنوز ازدواج نکردین بعد کسی رو حرف من حرف نمیزنه فهمیدی حال هم گمشو بیرون ( با عصابنیت و داد)
بعد از ۲۰ مین
ات ویو
خودم رو خالی کردم ولی اشک هام بند نمیومد حالم از خودم ب هم میخوره دل کلی پسر رو شکوندم البته درسته که پسرا عوضی ولی خب اون هام دل دارن دیگه ... بازم به گریه کردن ادامه میده
ته یانگ ویو
رفتم خونه عمو که سر بری به ات بزنم رفتم سمت اتاقش صدای گریه کردن هاش میومد بدون در زدن رفتم داخل
ات = هوی گاوو بهت یاد ندادن در بزنی عوضی
ته یانگ = چته خو اروم باش
ات= ایشش الان کاری داری اومدی
ته یانگ = اومدم بهت سر بزنم
ات = میخوام نزنی
ته یانگ = ات تو چته ( با عصبانیت)
ات = ولم کن
ته یانگ = میشنیه رو تخت کنار ات) میخواد ات رو بغل کنه که...
ات= دستت رو به من نزن ولم کن حالم خوب شه خودم میام ( با عصابنیت)
ته یانگ= باشه باشه رفتم
ته یانگ ویو
رفتم سمت اتاق عمو تا از اون بپرسم چی شده
( تق تق تق)
پدر ات= بیا تو
ته یانگ = سلام عموجان
پدر ات= سلام چیزی شده
ته یانگ = نه چیزی نشده میخواستم بپرسم ات چشه داره گریه میکنه
پدر ات = ولش کن دختره ی پرو رو
ته یانگ= اهه عمو بگو دیگه ( با عصبانیت)
پدر ات = هوش چت باشه
من زدم زیر قولم بهش قولم دادم وقتی که کارش با این یکی پسره تموم شد بذارم بره پیش مادرش ولی خب الان فرصت خوبی پیدا کردم که نصف مال و اموال شرکت اسمیت هوم رو بکشم بالا ات هم مثل همیشه کارش رو انجام میده میره نزدیک به پسره جئون بشه چون اون قراره وارث اونجا بشه و اونم از این ناراحته که من نمیزارم بره همین
ته یانگ= عمو ولی من دلم نمی خواد ات بره با پسرا بگرده
پدر ات= به تو چه
ته یانگ=مثلا اون زنه منه ها
پدر ات= شما که هنوز ازدواج نکردین بعد کسی رو حرف من حرف نمیزنه فهمیدی حال هم گمشو بیرون ( با عصابنیت و داد)
۸.۷k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.