(اون برادر من نیست )
P13
جیمین : آقای پارک چانگهو ؟ آه.....خب اون الان توی طبقه ی سومه...روی اتاقش امسش رو زدن
ات: ممنونم
جمیمین : مثل همیشه خوش سلیقه (اروم)
ات: ببخشید چیزی گفتید ؟
جیمیمن : نه نه
ات: از کمکتون ممنونم آقای پارک ....ام ...جیمین (یه لحظه اسمش رو یادم رفت )
(قبول دارین ات یه ذره خره)
جیمین : خواهش میکنم
*رفتم طبقه ی سوم و دنبال اتاقه اون یارو میگشتم که سریع پیداش کردن و رفتم تو *
پارک چانگهو= پ
پ: اوه .....اومدی....بیا بشین
ات: ممنونم
پ: خوب ......خودت فک میکنی تو چی استعداد داری؟
ات: خب من توی عکاسی استعداد دارم
پ: خوبه ....ام...توی دنس و خوانندگی چی ؟
ات: دنس رو من سریع میتونم یاد بگیرم ولی خب .....توی خوانندگی زیاد مطمئن نیستم
پ: فردا بیا توی کمپانی من ازت اودیشن میگیرم برای هم دنست هم خوانندگیت
ات: ممنونم ....خب من دیگ میرم
در و باز کردم که یکی پشتش وایساده بود انگار که فالگوش وایساده بود
لوکا(عکسش و توی پست قبل گذاشتم
لوکا: من واقعا متاسفم
ات: اشکالی نداره
واز کنارش رد شدم
قیافهی اون پسره بیشتر شبیه کاراکتر های انیمه بود
*وقتی برگشتم خونه دیدم جونگ کوک خونه اس*
ات: تو مگه نگفتی میری خونت؟؟؟
جونگ کوک: رفتم ....ولی ....گفتم شاید تو خونه تنها باشی بترسی (با پوزخند )
ات: لازم نکرده بود برگردی
جونگ کوک: بیا ناهار رو باهم درست کنیم
ات: ناهار؟؟؟....خب چی میخوای درست کنی
جونگ کوک: مامان چند دقیقه پیش زنگ زد گفت که وسایل پیتزا رو داریم
ات: حالا میخوای پیتزا درست کنی ؟؟؟؟
جونگ کوک: آره
ات: خب من بلد نیستم پیتز.......(نزاشت حرفم و کامل کنم
جونگ کوک: من بلدم تو فقط بیا بزارش تو ماکروویو
ات: همین ؟؟؟......وای .....خب منو اصلا میخوای چی کار
جونگ کوک: خب مگه نمیگی بلد نیستم
ات: آره ولی .....
جونگ کوک: قارچ ها رو هم بیا خودت خورد کن
ات: باشه بزار برم لباسم و عوض کنم
جیمین : آقای پارک چانگهو ؟ آه.....خب اون الان توی طبقه ی سومه...روی اتاقش امسش رو زدن
ات: ممنونم
جمیمین : مثل همیشه خوش سلیقه (اروم)
ات: ببخشید چیزی گفتید ؟
جیمیمن : نه نه
ات: از کمکتون ممنونم آقای پارک ....ام ...جیمین (یه لحظه اسمش رو یادم رفت )
(قبول دارین ات یه ذره خره)
جیمین : خواهش میکنم
*رفتم طبقه ی سوم و دنبال اتاقه اون یارو میگشتم که سریع پیداش کردن و رفتم تو *
پارک چانگهو= پ
پ: اوه .....اومدی....بیا بشین
ات: ممنونم
پ: خوب ......خودت فک میکنی تو چی استعداد داری؟
ات: خب من توی عکاسی استعداد دارم
پ: خوبه ....ام...توی دنس و خوانندگی چی ؟
ات: دنس رو من سریع میتونم یاد بگیرم ولی خب .....توی خوانندگی زیاد مطمئن نیستم
پ: فردا بیا توی کمپانی من ازت اودیشن میگیرم برای هم دنست هم خوانندگیت
ات: ممنونم ....خب من دیگ میرم
در و باز کردم که یکی پشتش وایساده بود انگار که فالگوش وایساده بود
لوکا(عکسش و توی پست قبل گذاشتم
لوکا: من واقعا متاسفم
ات: اشکالی نداره
واز کنارش رد شدم
قیافهی اون پسره بیشتر شبیه کاراکتر های انیمه بود
*وقتی برگشتم خونه دیدم جونگ کوک خونه اس*
ات: تو مگه نگفتی میری خونت؟؟؟
جونگ کوک: رفتم ....ولی ....گفتم شاید تو خونه تنها باشی بترسی (با پوزخند )
ات: لازم نکرده بود برگردی
جونگ کوک: بیا ناهار رو باهم درست کنیم
ات: ناهار؟؟؟....خب چی میخوای درست کنی
جونگ کوک: مامان چند دقیقه پیش زنگ زد گفت که وسایل پیتزا رو داریم
ات: حالا میخوای پیتزا درست کنی ؟؟؟؟
جونگ کوک: آره
ات: خب من بلد نیستم پیتز.......(نزاشت حرفم و کامل کنم
جونگ کوک: من بلدم تو فقط بیا بزارش تو ماکروویو
ات: همین ؟؟؟......وای .....خب منو اصلا میخوای چی کار
جونگ کوک: خب مگه نمیگی بلد نیستم
ات: آره ولی .....
جونگ کوک: قارچ ها رو هم بیا خودت خورد کن
ات: باشه بزار برم لباسم و عوض کنم
۳۴.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.