برادر غیرتی من
پارت ۱۷
آجوما : بعداً باهات حرف میزنم
یون : چرا اذیتم میکنی
آجوما رفت بیرون
هوجو : نمیدونستم حالت بد میشه
یون : پس چرا گردنمو گاز گرفتی
اومد جلوم دستشو گذاشت رو شونم
هوجو : نمیخوام آسیب ببینی همهی این کارا برای اینکه آسیب نبینی لی یون من دوست دارم نمیخوام آسیب ببینی
یون : چی
هوجو : دوست دارم تو چی منو دوست داری
یون : نمیتونم الان جوابتو بدم
رفتم از اتاق بیرون
یجی : خوبی
یون : به شما چه ربطی داره ( سرد )
یونا : هانول اینا رو درست کن
هانول : با مادرم درست صحبت کن
ات : پسرم درست صحبت کن
یون : شرمنده هانول جان ( داره تیکه میندازه ) برای بار دوم من پسر تو نیستم
ته : درسته تو لی هستی ما کیم ولی ما بزرگت کردیم
یون : به چه روشی
ات : منظورت چیه
یون : بزرگم کردین به روش کتک سرزنش محافظت از بقیه و از همه بد تر تحدید کردن
یونا : ولی
یون : اینکارو نکردن
لباسمو در اوردم
یون : اونایی که آرم بانده به کنار بقیه چیه جای چاقو شلاق و دستام هم دورش جای زنجیره
هوسوک : اون باند ها قضیش چیه
یون : لی یون ۱۸ ساله رطبه یک مافیا
لباسمو پوشیدم
ات : تو چرا مافیا شدی
یون : برای انتقام گرفتن از قاتل پدرو مادر
آیو : اونا که زنده نیستن ولی عموت زندست
یون : تو از کجا میدونی
آیو : دقت کن
لی سوهو
لی سلین
لی مین هو
لی آیو
پسر عمو جان
یونا : چی شد
یون : تو دختر عموی منی
آیو : درسته
ته : یون تو و هوجو فردا ازدواج میکنین
یون : شرمنده ما روز که برگشتیم همه ی کارا رو کردیم چون حوصله نداشتیم اوه ببخشید ولی ما هیچ کس رو دعوت نکردیم
هوجو : درسته
یون : یا شیرموز
سوجون :😐
که یهو یکی اومد تو
لارا : سلام
هوجو : لارا
لارا : اینا کی هستن
هانول : دختره ی
یون : هانول ( داد )
هوجو : دوس دختر سابقمه
لارا : عشقم اینا کین
یون : هانول بگیر
هانول : تنکیو
یونا : اجازه نداری نزدیک به هوجو بشی
که یهو به یونا سیلی زد
یون : هانول یه لحظه تفنگمو نگه دار
ته : بشینین فیلم اکشن شروع شد
یون : دختره ی هرزه به چه جرعتی خواهر منو زدی
لارا : توهم میزنم
یون : عزیزم با رطبه یک مافیا در افتادی
زدم ناکارش کردم
هانول هم بهش شلیک کرد
که یه مردی پشت سرش اومد تو
هانول : اون قرار بود با من ازدواج کنه ولی با اون دختره ازدواج کرد
یون : اینم با من
دونگ بوم : کی این بلا رو سر زن من آورده
دونگ بوم : سلام هانول
یون : اسم هانول رو نگو
دونگ بوم : شما
هوجو : های احمق
دونگ بوم : هو...
شلیک کردم
یون : چقدر رو مخ بودن
یون : هان بیا جعمشون کن
بادیگارد هان : چشم
هانول : این کیه
یون : بادیگاردمه همه جا هست
ات : خب میخوام شخصیت یون رو بهتون بگم
اگه با یون در بیوفتی زنده بیرون نمیای اخلاف خیلی بدی داره به شدت غیرتیه از تسلیم شدن هم بدش میاد
یون : خب هانول الان کیو دوست داری
هانول : ....
آجوما : بعداً باهات حرف میزنم
یون : چرا اذیتم میکنی
آجوما رفت بیرون
هوجو : نمیدونستم حالت بد میشه
یون : پس چرا گردنمو گاز گرفتی
اومد جلوم دستشو گذاشت رو شونم
هوجو : نمیخوام آسیب ببینی همهی این کارا برای اینکه آسیب نبینی لی یون من دوست دارم نمیخوام آسیب ببینی
یون : چی
هوجو : دوست دارم تو چی منو دوست داری
یون : نمیتونم الان جوابتو بدم
رفتم از اتاق بیرون
یجی : خوبی
یون : به شما چه ربطی داره ( سرد )
یونا : هانول اینا رو درست کن
هانول : با مادرم درست صحبت کن
ات : پسرم درست صحبت کن
یون : شرمنده هانول جان ( داره تیکه میندازه ) برای بار دوم من پسر تو نیستم
ته : درسته تو لی هستی ما کیم ولی ما بزرگت کردیم
یون : به چه روشی
ات : منظورت چیه
یون : بزرگم کردین به روش کتک سرزنش محافظت از بقیه و از همه بد تر تحدید کردن
یونا : ولی
یون : اینکارو نکردن
لباسمو در اوردم
یون : اونایی که آرم بانده به کنار بقیه چیه جای چاقو شلاق و دستام هم دورش جای زنجیره
هوسوک : اون باند ها قضیش چیه
یون : لی یون ۱۸ ساله رطبه یک مافیا
لباسمو پوشیدم
ات : تو چرا مافیا شدی
یون : برای انتقام گرفتن از قاتل پدرو مادر
آیو : اونا که زنده نیستن ولی عموت زندست
یون : تو از کجا میدونی
آیو : دقت کن
لی سوهو
لی سلین
لی مین هو
لی آیو
پسر عمو جان
یونا : چی شد
یون : تو دختر عموی منی
آیو : درسته
ته : یون تو و هوجو فردا ازدواج میکنین
یون : شرمنده ما روز که برگشتیم همه ی کارا رو کردیم چون حوصله نداشتیم اوه ببخشید ولی ما هیچ کس رو دعوت نکردیم
هوجو : درسته
یون : یا شیرموز
سوجون :😐
که یهو یکی اومد تو
لارا : سلام
هوجو : لارا
لارا : اینا کی هستن
هانول : دختره ی
یون : هانول ( داد )
هوجو : دوس دختر سابقمه
لارا : عشقم اینا کین
یون : هانول بگیر
هانول : تنکیو
یونا : اجازه نداری نزدیک به هوجو بشی
که یهو به یونا سیلی زد
یون : هانول یه لحظه تفنگمو نگه دار
ته : بشینین فیلم اکشن شروع شد
یون : دختره ی هرزه به چه جرعتی خواهر منو زدی
لارا : توهم میزنم
یون : عزیزم با رطبه یک مافیا در افتادی
زدم ناکارش کردم
هانول هم بهش شلیک کرد
که یه مردی پشت سرش اومد تو
هانول : اون قرار بود با من ازدواج کنه ولی با اون دختره ازدواج کرد
یون : اینم با من
دونگ بوم : کی این بلا رو سر زن من آورده
دونگ بوم : سلام هانول
یون : اسم هانول رو نگو
دونگ بوم : شما
هوجو : های احمق
دونگ بوم : هو...
شلیک کردم
یون : چقدر رو مخ بودن
یون : هان بیا جعمشون کن
بادیگارد هان : چشم
هانول : این کیه
یون : بادیگاردمه همه جا هست
ات : خب میخوام شخصیت یون رو بهتون بگم
اگه با یون در بیوفتی زنده بیرون نمیای اخلاف خیلی بدی داره به شدت غیرتیه از تسلیم شدن هم بدش میاد
یون : خب هانول الان کیو دوست داری
هانول : ....
۶.۲k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.