پارت ۱
پارت ۱
«فیک اسمات مافیایی»
جئونکوک . ا.ت
معرفی :
کوک : ۲۴ ساله.ملیت کره ای . رییس بزرگترین باند مافیا کره داخل دبی کار میکنه . قمار بازه
ا.ت : ۲۰ ساله.ملیت کره ای . مادرش رو از دست داده با پدرش زندگی میکنه . پدرش قمار بازه. داخل کافه کار میکنه
ویو کوک
هوووف بلخره کارام تموم شد کی حال داره یه ساعت دیگه بره کره بلند شدم یه دوش بیست دقیقه ای گرفتم موهامو خشک کردم کت و شلوار ستمو پوشیدم ساعت طلایی رنگمو که از الماس های سفید پوشیده بود رو دستم کردم
زینگ زینگ
کوک : بله
کای : قربان هواپیما شخصیتون آماده ست
کوک : باشه
قطع کردم با چندتا بادیگارد به سمت پنت هوس رفتم
ویو ا.ت
کارم تموم شد به سمت خونه رفتم دوباره باید به پدرم پول بدم تا بره قمار کنه انگار کار دیگه ای نداره
ویو کوک
بعد چندین ساعت به کره رسیدم رفتم داخل عمارتم
کای : قربان جایی هست بخواید برید ؟
کوک : یه ساعت دیگه میخوام برم
کای : چه جوری جایی قربان ؟
کوک : به بار کانگ گام میرم میخوام یکم قمار کنم
کای : چشم
کوک : میتونی بری
دوباره دوش گرفتم موهامو خشک کردم یه ست مشکی پوشیدم ساعت مشکی انداختم موهامو به سمت راست دادم عینکمو زدم سوار ماشین مشکی خودم شدم
کوک : کای راه بیرفت
کای : چشم قربان
به بار رسیدم به سمت میز قمار رفتم یه ویسکی سفارش دادم شروع به قمار کردن کردم
ویو ا.ت
رسیدم خونه
ا.ت : سلام بابا ، من اومدم
بابا : .....
ا.ت : بابا ؟
بابا : ....
پس بابا خونه نیست حتما رفته بار قمار کنه هووف
ویو کوک
بعد از قمار مثل همیشه من برنده شدم یه مرد تقریبا مسن اومد پیشم
مرد مسن : میخوام با شما قمار کنم
کوک : خوب بشین ، سر چی ؟
مرد مسن : من چیزی ندارم سر دخترم قمار میکنم
کوک : مشخصات دخترتو بگو
مرد مسن : ۲۰ سالشه ، با من زندگی میکنه داخل کافه کار میکنه
کوک : هه(پوزخند) کسی تا حالا با دخترش با من قمار نکرده که تو میکنی
مرد مسن : برام هیچ اهمیتی نداره
کوک : شروع کن
بازی شروع شد بازم من بردم
کوک : برو به دخترت بگو فردا میام دنبالش حالا هم برو حالم ازت بهم خورد
ویو ا.ت
داشتم ظرف ها رو میشستم که در خونه باز شد
ا.ت : بابا اومدی ؟
بابا : ا.ت بیا اینجا
ا.ت : سلام بابایی
بابا : دخترم اول از همه منو ببخش
ا.ت : چرا ؟
بابا : ا.ت دخترم میدونی که من همیشه قمار میکنم
ا.ت : خوب
بابا : خوب ما هیچی نداریم منم مجبور شدم سر تو قمار کنم
ا.ت : چی ؟؟ چه جوری سر من قمار کردی
بابا : حالا برو اتاقت فردا میان دنبالت
رفتم تو اتاقم تا صبح گریه کردم
ساعت ۱۱ بود بیدار شدم
پایان پارت ۱
لایک : ۵
کامنت : ۱۰
حمایت بشه ممنون ❤️❤️❤️
«فیک اسمات مافیایی»
جئونکوک . ا.ت
معرفی :
کوک : ۲۴ ساله.ملیت کره ای . رییس بزرگترین باند مافیا کره داخل دبی کار میکنه . قمار بازه
ا.ت : ۲۰ ساله.ملیت کره ای . مادرش رو از دست داده با پدرش زندگی میکنه . پدرش قمار بازه. داخل کافه کار میکنه
ویو کوک
هوووف بلخره کارام تموم شد کی حال داره یه ساعت دیگه بره کره بلند شدم یه دوش بیست دقیقه ای گرفتم موهامو خشک کردم کت و شلوار ستمو پوشیدم ساعت طلایی رنگمو که از الماس های سفید پوشیده بود رو دستم کردم
زینگ زینگ
کوک : بله
کای : قربان هواپیما شخصیتون آماده ست
کوک : باشه
قطع کردم با چندتا بادیگارد به سمت پنت هوس رفتم
ویو ا.ت
کارم تموم شد به سمت خونه رفتم دوباره باید به پدرم پول بدم تا بره قمار کنه انگار کار دیگه ای نداره
ویو کوک
بعد چندین ساعت به کره رسیدم رفتم داخل عمارتم
کای : قربان جایی هست بخواید برید ؟
کوک : یه ساعت دیگه میخوام برم
کای : چه جوری جایی قربان ؟
کوک : به بار کانگ گام میرم میخوام یکم قمار کنم
کای : چشم
کوک : میتونی بری
دوباره دوش گرفتم موهامو خشک کردم یه ست مشکی پوشیدم ساعت مشکی انداختم موهامو به سمت راست دادم عینکمو زدم سوار ماشین مشکی خودم شدم
کوک : کای راه بیرفت
کای : چشم قربان
به بار رسیدم به سمت میز قمار رفتم یه ویسکی سفارش دادم شروع به قمار کردن کردم
ویو ا.ت
رسیدم خونه
ا.ت : سلام بابا ، من اومدم
بابا : .....
ا.ت : بابا ؟
بابا : ....
پس بابا خونه نیست حتما رفته بار قمار کنه هووف
ویو کوک
بعد از قمار مثل همیشه من برنده شدم یه مرد تقریبا مسن اومد پیشم
مرد مسن : میخوام با شما قمار کنم
کوک : خوب بشین ، سر چی ؟
مرد مسن : من چیزی ندارم سر دخترم قمار میکنم
کوک : مشخصات دخترتو بگو
مرد مسن : ۲۰ سالشه ، با من زندگی میکنه داخل کافه کار میکنه
کوک : هه(پوزخند) کسی تا حالا با دخترش با من قمار نکرده که تو میکنی
مرد مسن : برام هیچ اهمیتی نداره
کوک : شروع کن
بازی شروع شد بازم من بردم
کوک : برو به دخترت بگو فردا میام دنبالش حالا هم برو حالم ازت بهم خورد
ویو ا.ت
داشتم ظرف ها رو میشستم که در خونه باز شد
ا.ت : بابا اومدی ؟
بابا : ا.ت بیا اینجا
ا.ت : سلام بابایی
بابا : دخترم اول از همه منو ببخش
ا.ت : چرا ؟
بابا : ا.ت دخترم میدونی که من همیشه قمار میکنم
ا.ت : خوب
بابا : خوب ما هیچی نداریم منم مجبور شدم سر تو قمار کنم
ا.ت : چی ؟؟ چه جوری سر من قمار کردی
بابا : حالا برو اتاقت فردا میان دنبالت
رفتم تو اتاقم تا صبح گریه کردم
ساعت ۱۱ بود بیدار شدم
پایان پارت ۱
لایک : ۵
کامنت : ۱۰
حمایت بشه ممنون ❤️❤️❤️
۵۳.۳k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.