چند پارتی جیمین:وقتی تو بار دیدت

چند پارتی جیمین:وقتی تو بار دیدت

پارت سوم:


امشب قرار بود یه مراسم برای آشنایی ا.ت با فامیل های جیمین برگزار بشه، و بعد موضوع رو جوری ماست مالی کنن که انگار بهم نمیخوردن و بهم زدن.
جیمین روز به روز بیشتر به دخترک وابسته میشد و خودش اینو تازه فهمیده بود، اما از حس دخترک خبر نداشت. آیا اونم حسایی بهش داره؟ یا برنامه هاشو بهم میریزه؟ به هر حال حتی اگر خود دختر هم نمیخواست بزور باهاش ازدواج میکرد.
ا.ت برای مهمونی یه لباس نسبتا مجلسی پوشید و آرایشی کرد، تو آینه ی اتاق قربون صدقه ی خودش میرفت. جیمین هم با زدن عطر دختر کشش که همه ی دخترا رو جذب خودش میکرد، کارشو تموم کرد.

تقریبا ۱ ساعت از مهمونی بیشتر نگذشته بود که جیمین جلوی همه رو به ا.ت همراه یه حلقه ی خیلی زیبا زانو زد :
_ای فرشته ی زیبا، حاضری تمام عمرت رو کنار من بگذرونی و بانوی قصر قلبم بشی؟
+اگر بگم نه چی میشه؟
_مهم نیست چون اون موقع به زور برای خودم میکنمت.
+پس قبول میکنم(لبخند)
_خوش اومدی به قلبم، الهه ی زیبایی

از اون شب ا.ت شد جز دارایی های جیمین، البته قبلا هم برای جیمین بود منتها الآن این نظریه قطعی تر شده بود، اونا به خوبی و خوشی کنار هم زندگی کردن و یه سال بعد صاحب یه دوقلوی خوشگل شدن ، یه دختر و یه پسر به خوشگلی جیمین و ا.ت ❤️
پایان


امیدوارم خوشتون اومده باشه، نظر یادتون نره☺️