پارت۳۴

-نبینم دیگه تلفنی حرف بزنی اگه نه مجبورم گوشیتو بگیرم
-کورش یه چی بهت ميگما
-جووون تو فقط یه زری بزن
-به جان مادرم
صدای زنگ
-ها نازنین چی میخوااای
-راستی به مامانت گفتم
-عع گفتی خیل خب برو کورش سلام میرسونه
-عع کوروش پیشته یا خدا خدافظ
-خدافظ
-چی میخواست بگه هاا؟
-هیچی
-گوشیتو بده
-نمیخوام مال خودمه
-گوشیتو بده
اومد نزدیکم یه قدمی من وایساد تو صورتم گفت یه کاری نکن بزنم اون صورت زشتتو بیارم پایین
-ب ب برو عقب خواهش میکنم
صورتمو کج کردم که رو گردنم بوسه زد
بعدش سریع واکنش نشون دادم میخواستم بزنم تو صورتش که دستمو رو هوا گرفت اشک تو چشمام جمع شد دعا میکردم نریزه اومد نزدیک صورتم و دستم گه گرفته بودو کشید سمت خودش گفت
-نه اینکه زندگی خودت گلو بلبل بوده که الان از اینکه اینجایی ناراضی یه جوری رفتار نکن که بندازمت جلو اون آدمایی که دنبال همچین دخترایین جنده خانوم جوری رفتار نکن که انگار بار اولته

-ب ب ار اولمع
-میدونم
-پس چرا دلت میخواد اذیتم کنی؟
-چون فقط فردا اینجایی
چشمام برق زد گفتم
-یعنییی منوو میخوای بفرستی ایران ؟
-نه قراره فردا بری پیش یکی از شریکام
-نگو که
-اره تو رو آوردم اینجا چون هم خوشگلی هم مشتری زیاد پیدا میشه هم اینکه از دستت خلاص میشم فردا شب مهمونیه کاریه لباس خوب بپوش