عشق وحشی😈
پارت_دوم
رفتم بیرون و ی تاکسی گرفتم و رسیدم خونه رفتم ی دوش گرفتم و موهامو خشک کردم و رفتم تو رخت خواب و خوابیدم.
+لعنتی.
ساعت شش پنج دیقه پاشدم و صورتمو شستم و مسواک زدم.
رفتم پایبن و یک کیک شکلاتی خوردم و اماده شدم برم سر کار.
ی سرهمی سفید ابی حلقه استین پوشیدم و راه افتادم هندز فری رو گزاشتم تو گوشم و موزیک رو پلی کردم و دویدم.
بعد نیم ساعت دویدن خسته شدم و راه رفتم بعد که خستگیم رفع شد تا خود کمانی دویدم.
ساعت هفت و چهل دیقه رسیدم.
خوبه بیست دیقه زود رسیدم رفتم تو اتاق گریم و کولمو انداختم رو صندلی ی نگاه به کاتولوگ رنگ انداختم.
همه ی رنگ هارو داشتم امروز باید موهای پسرا رو رنگ میزدم.
ساعت هشت پسرا اومدن.
بدون توجه بهشون کارمو شروع کردم.
کاتولوگ رنگ هارو گزاشتم جلوشون تا ی رنگ رو انتخاب کنن.
جین_من این رنگو میخوام.
به رنگی که انگشتشو گزاشته بود نگاه کردم.
+شرابی؟
_اره خوبه.
+به نظر من این رنگ بنفشو بزن بهت بیشتر میاد ر یشه ی موهاتم کم نگ ترشو در میارم اوکی؟
_باشه ولی خوب بشه ها.
انگشتشو که به طرف با حالت تهدید بود رو کنار زدم و گفتم+خوب میشه.
+خوب بیا تا برات رنگ بزنم.
مایع رنگو حاضر کردم.
+اماده ایی.
_هی پیشبند برام بند نمی خوام لباس وردواید هندسام خراب شه.
قیافمو به حالت چندش کردم و پیشبندو صفت بستم .
_هی نمی خوای که خفم کنی یکم شل تر.
نفسمو با حرص بیرون دادم.
و بند پیش بندو شل تر کردم با دقت شروع کردم به رنگ کرده و زمان گرفتم.
بعد پنج دیقه بالای سرشو رنگ کردم.
+خوب کارم تمومه.
سرشو تو کلاه پیچوندم و به "رزا"(شاگرد لیزا)گفتم سر جین رو ماساژ بده و بعد چهل دیقه خبرم کنه.
نامجون از همه ی پسرا بهتر بود خیلی مهربون به نظر میرسید ی پارچه اقا بود. نسبت به بقییه بیشتر دوسش داشتم.
با لبخند به نامجون نگاه کردم و گفتم رنگ مورد علاقتو پیدا کردی.
_اره نگا نظر من قهویه ایی روشنه نظر شما چیه؟
+به نظر من خوبه.
_پس همین رنگی کن.
پیش بند رو اروم دور گلوش بستم و با ظزافت کارمو شروع کردم.
تموم که شد.موهاشو خودم ماساژ دادم و تو کلاه گزاشتم و به رزا اشاره کردم که موهاشو ماساژ بده.
ی بطری امیوه که خریده بودم تو راه تا تو کمپانی بخورم رو به نامجون دادم.
+بیا این ماله شماست.
_مرسی ولی چرا؟
+امممم چون ضعف نکنید.
جین_هی منم ممکنه ضعف کنم من چی.
+من فقط برا نامجون خریدم.
وبعد زبونمو در اوردم.
تا الان که بقییه بچه ها باهم صحبت میکردن یهو باهم گفتن.
_نامجون بده به من.
و به هم نگا کردن و پریدن به سر و کله ی هم.
تهیونگ_هی نامجون به من میده.
جمین_ساکت نامجون منو بیشتر دوست داره.
و همین طور که باهم دعوا میکردن به نامجون گفتم سریع بخوره.
(لباس لیزا)
رفتم بیرون و ی تاکسی گرفتم و رسیدم خونه رفتم ی دوش گرفتم و موهامو خشک کردم و رفتم تو رخت خواب و خوابیدم.
+لعنتی.
ساعت شش پنج دیقه پاشدم و صورتمو شستم و مسواک زدم.
رفتم پایبن و یک کیک شکلاتی خوردم و اماده شدم برم سر کار.
ی سرهمی سفید ابی حلقه استین پوشیدم و راه افتادم هندز فری رو گزاشتم تو گوشم و موزیک رو پلی کردم و دویدم.
بعد نیم ساعت دویدن خسته شدم و راه رفتم بعد که خستگیم رفع شد تا خود کمانی دویدم.
ساعت هفت و چهل دیقه رسیدم.
خوبه بیست دیقه زود رسیدم رفتم تو اتاق گریم و کولمو انداختم رو صندلی ی نگاه به کاتولوگ رنگ انداختم.
همه ی رنگ هارو داشتم امروز باید موهای پسرا رو رنگ میزدم.
ساعت هشت پسرا اومدن.
بدون توجه بهشون کارمو شروع کردم.
کاتولوگ رنگ هارو گزاشتم جلوشون تا ی رنگ رو انتخاب کنن.
جین_من این رنگو میخوام.
به رنگی که انگشتشو گزاشته بود نگاه کردم.
+شرابی؟
_اره خوبه.
+به نظر من این رنگ بنفشو بزن بهت بیشتر میاد ر یشه ی موهاتم کم نگ ترشو در میارم اوکی؟
_باشه ولی خوب بشه ها.
انگشتشو که به طرف با حالت تهدید بود رو کنار زدم و گفتم+خوب میشه.
+خوب بیا تا برات رنگ بزنم.
مایع رنگو حاضر کردم.
+اماده ایی.
_هی پیشبند برام بند نمی خوام لباس وردواید هندسام خراب شه.
قیافمو به حالت چندش کردم و پیشبندو صفت بستم .
_هی نمی خوای که خفم کنی یکم شل تر.
نفسمو با حرص بیرون دادم.
و بند پیش بندو شل تر کردم با دقت شروع کردم به رنگ کرده و زمان گرفتم.
بعد پنج دیقه بالای سرشو رنگ کردم.
+خوب کارم تمومه.
سرشو تو کلاه پیچوندم و به "رزا"(شاگرد لیزا)گفتم سر جین رو ماساژ بده و بعد چهل دیقه خبرم کنه.
نامجون از همه ی پسرا بهتر بود خیلی مهربون به نظر میرسید ی پارچه اقا بود. نسبت به بقییه بیشتر دوسش داشتم.
با لبخند به نامجون نگاه کردم و گفتم رنگ مورد علاقتو پیدا کردی.
_اره نگا نظر من قهویه ایی روشنه نظر شما چیه؟
+به نظر من خوبه.
_پس همین رنگی کن.
پیش بند رو اروم دور گلوش بستم و با ظزافت کارمو شروع کردم.
تموم که شد.موهاشو خودم ماساژ دادم و تو کلاه گزاشتم و به رزا اشاره کردم که موهاشو ماساژ بده.
ی بطری امیوه که خریده بودم تو راه تا تو کمپانی بخورم رو به نامجون دادم.
+بیا این ماله شماست.
_مرسی ولی چرا؟
+امممم چون ضعف نکنید.
جین_هی منم ممکنه ضعف کنم من چی.
+من فقط برا نامجون خریدم.
وبعد زبونمو در اوردم.
تا الان که بقییه بچه ها باهم صحبت میکردن یهو باهم گفتن.
_نامجون بده به من.
و به هم نگا کردن و پریدن به سر و کله ی هم.
تهیونگ_هی نامجون به من میده.
جمین_ساکت نامجون منو بیشتر دوست داره.
و همین طور که باهم دعوا میکردن به نامجون گفتم سریع بخوره.
(لباس لیزا)
۱۹.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.