باران خونp63
یه مقدار دورتا دور سئول رو چرخیدیم و بالاخره به خونه رسیدیم نامجون از شدت نوشیدن تو حال خودش نبودو تلو تلو خوران رفت روی تخت و خودشو پرت کرد
ا/ت: هی یواش مستر کیم البته مستر بینی با این کارات{ اروم}
نامجون: چیزی گفتی؟
ا/ت: نه
نامجون: فکر نمیکردم کت و شلوار تو تن بابات جا بشه{ لبخند}
ا/ت: خب جا نمیشه واقعا
نامجون: جدی!
ا/ت: نخیر شوخی بود{ قَه قهه}
نامجون: بی مزه
{ اسلاید دو}
نامجون: امروز بیشتر از قبل عاشقت شدم
ا/ت: خب حالا بیا کمک عاشقت کن تا این لباس گنده رو دربیاره
نامجون: یه سوال الان شرکت 138 طبقه ای امریکا وله؟{ یعنی کسی نیست واسه مدیریتش؟}
ا/ت: مگه بابای من کار گره تویه با5 سال سابقه کاری تو چین و هنگ کنگ و 5 سال کانادا 5سال کره و 5 سالم امریکا؟
نامجون: بابات با کشورا فقط 5 سال 5 سال ساخته
ا/ت: نام لباسم
نامجون: چشم سیندرالا
ویو ا/ت
با کمک نامجون لباسم رو دراوردم بزنم لخت بود و یلباس زیر تنم بود برای همین یکم خجالت میکشیدم حتی سرخی لپام از زیر ارایشم معلوم بود ، بهم خیره شده بود و لبخند میزد که یهو بغلم کرد
نامجون: نبینم خجالت بکشی تو دیگه واسه منی
ا/ت:!!!!
نامجون: لباست رو بپوش برو من میخوام دوش بگیرم
ا/ت: باشه !
از تعجب داشتم شاخ در میاوردم فکر میکردم باید فاتحمو بخونم ولی نه انگار خدا خیلی دوستم داره ، سریع لباسامو پوشیدمو از اتاق خارج شدم
20 مین بعد
ویو نامجون...
ا/ت: هی یواش مستر کیم البته مستر بینی با این کارات{ اروم}
نامجون: چیزی گفتی؟
ا/ت: نه
نامجون: فکر نمیکردم کت و شلوار تو تن بابات جا بشه{ لبخند}
ا/ت: خب جا نمیشه واقعا
نامجون: جدی!
ا/ت: نخیر شوخی بود{ قَه قهه}
نامجون: بی مزه
{ اسلاید دو}
نامجون: امروز بیشتر از قبل عاشقت شدم
ا/ت: خب حالا بیا کمک عاشقت کن تا این لباس گنده رو دربیاره
نامجون: یه سوال الان شرکت 138 طبقه ای امریکا وله؟{ یعنی کسی نیست واسه مدیریتش؟}
ا/ت: مگه بابای من کار گره تویه با5 سال سابقه کاری تو چین و هنگ کنگ و 5 سال کانادا 5سال کره و 5 سالم امریکا؟
نامجون: بابات با کشورا فقط 5 سال 5 سال ساخته
ا/ت: نام لباسم
نامجون: چشم سیندرالا
ویو ا/ت
با کمک نامجون لباسم رو دراوردم بزنم لخت بود و یلباس زیر تنم بود برای همین یکم خجالت میکشیدم حتی سرخی لپام از زیر ارایشم معلوم بود ، بهم خیره شده بود و لبخند میزد که یهو بغلم کرد
نامجون: نبینم خجالت بکشی تو دیگه واسه منی
ا/ت:!!!!
نامجون: لباست رو بپوش برو من میخوام دوش بگیرم
ا/ت: باشه !
از تعجب داشتم شاخ در میاوردم فکر میکردم باید فاتحمو بخونم ولی نه انگار خدا خیلی دوستم داره ، سریع لباسامو پوشیدمو از اتاق خارج شدم
20 مین بعد
ویو نامجون...
۴.۲k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.