معمای پیدا نشده
معمای پیدا نشده ❓📝
پارت : ¹
ویو جنی :
با صدای زنگ مبایلم از خواب بلند شدم تصمیم گرفتم برم حموم و یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و لباس رو پوشیدم(نکته : تو این مدرسه میتونن همه چی بپوشن) و کیفم رو برداشتم و شروع به رفتن به مدرسه کردم مدرسه به خونمون نزدیک بود پس پیاده حدود ۷ یا ۸ دقیقه فاصله داشت داشتم راه میرفتم که خوردم به یه دختر داخل کلاسمون اسمش لیسا بود اون دختر خوبیه و به عنوان یه دوست خیلی معمولی هستم باهاش
لیسا : حالت خوبه؟
جنی : آره ممنون
لیسا : امم جنی...
جنی : بله ؟
لیسا : ببین ما باهم فقط یه دوست خیلیییی معمولی هستیم و میخواستم بگم که بیا یه دوست خیلی صمیمی بشیم
جنی : اهوم خیلی خوبه (لبخند)
لیسا : خوب زنگ تفریح میای بریم باهم؟
جنی : آره چرا که نه
لیسا : چه عالیییی (جنی رو بغل کرد و جنی هم بغلش کرد)
لیسا : بریم سر کلاس؟
جنی: یس
با لیسا رفتیم سر کلاس و خانم معلمی که خیلی ازش بدم میاد یعنی معلم شیمی هم آمد سرکلاس که اسمش خانم لی بود (خانم لی رو مینویسم خ ل)
خ ل : اوکی همه صفحه ی ۱۰۶ کتاب رو باز کنید خیلی عقبیم
لیسا از خانم اجازه گرفت که بیاد پیش من بشینه و خانم هم اجازه داد
( ۳۰ مین بعد)
زنگ خورد و کلاس تموم شد و با لیسا داشتیم تو حیاط راه میرفتیم که لیسا سکوت رو شکست
لیسا : خوب جنی بیا شماره هامونو بهم بدیم موافقی؟
جنی : آره
لیسا : شمارت چیه؟
جنی : ••••••••
لیسا : اوک منم ••••••••
همینجوری حرف میزدیم یهو بلای جونم آمد یعنی ماتیلدا
ماتیلدا : به به جنی خانم از این طرفا
جنی : ماتیلدا برو پی کارت حوصله ات رو ندارم
ماتیلدا: اگه نرم چه غلطی میکنی؟
جنی : ........
لیسا : مگه نمی فهمی میگه برو
ماتیلدا : نه فقط تو میفهمی بچه ها بریزین رو سرشون
به من و لیسا کلی تخم مرغ پرت کردن و یه سطل آب رومون خالی کردن که یهو آقای مدیر آمد و داد زد
مدیر : چه خبرتونه ها؟ لیسا جنی دفترم زودددد (خیلی عصبانی)
رفتیم دفتر
مدیر : خوب شما دوتا امروز تو مدرسه می مانید و زیر زمین رو تمیز میکنید فهمیدین؟
لیسا و جنی : اما ما که کاری نکردیم
مدیر : ساکت همینی که گفتم حالا برید سر کلاستون زوددد
زنگ خورد و اما من و لیسا باید میرفتیم زیر زمین رو تمیز میکردیم
لیسا : خوب از کجا شروع کنیم؟
جنی : تو برو اونجا رو تمیز کن منم اینجا رو (اشاره به سمت چپ و راست)
لیسا : اوک
داشتیم تمیز میکردیم لیسا یهو صدام زد
لیسا : جنی بیا
جنی : آمدم
جنی : این چیه؟
لیسا : منم نمیدونم شبیه یه کنترل هست
من و لیسا از کنجکاوی دکمه ی روشن رو زدیم که ناگهان...............
خوب این هم از پارت اول
خوشحال میشم نظر هاتون رو بنویسید
پارت : ¹
ویو جنی :
با صدای زنگ مبایلم از خواب بلند شدم تصمیم گرفتم برم حموم و یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و لباس رو پوشیدم(نکته : تو این مدرسه میتونن همه چی بپوشن) و کیفم رو برداشتم و شروع به رفتن به مدرسه کردم مدرسه به خونمون نزدیک بود پس پیاده حدود ۷ یا ۸ دقیقه فاصله داشت داشتم راه میرفتم که خوردم به یه دختر داخل کلاسمون اسمش لیسا بود اون دختر خوبیه و به عنوان یه دوست خیلی معمولی هستم باهاش
لیسا : حالت خوبه؟
جنی : آره ممنون
لیسا : امم جنی...
جنی : بله ؟
لیسا : ببین ما باهم فقط یه دوست خیلیییی معمولی هستیم و میخواستم بگم که بیا یه دوست خیلی صمیمی بشیم
جنی : اهوم خیلی خوبه (لبخند)
لیسا : خوب زنگ تفریح میای بریم باهم؟
جنی : آره چرا که نه
لیسا : چه عالیییی (جنی رو بغل کرد و جنی هم بغلش کرد)
لیسا : بریم سر کلاس؟
جنی: یس
با لیسا رفتیم سر کلاس و خانم معلمی که خیلی ازش بدم میاد یعنی معلم شیمی هم آمد سرکلاس که اسمش خانم لی بود (خانم لی رو مینویسم خ ل)
خ ل : اوکی همه صفحه ی ۱۰۶ کتاب رو باز کنید خیلی عقبیم
لیسا از خانم اجازه گرفت که بیاد پیش من بشینه و خانم هم اجازه داد
( ۳۰ مین بعد)
زنگ خورد و کلاس تموم شد و با لیسا داشتیم تو حیاط راه میرفتیم که لیسا سکوت رو شکست
لیسا : خوب جنی بیا شماره هامونو بهم بدیم موافقی؟
جنی : آره
لیسا : شمارت چیه؟
جنی : ••••••••
لیسا : اوک منم ••••••••
همینجوری حرف میزدیم یهو بلای جونم آمد یعنی ماتیلدا
ماتیلدا : به به جنی خانم از این طرفا
جنی : ماتیلدا برو پی کارت حوصله ات رو ندارم
ماتیلدا: اگه نرم چه غلطی میکنی؟
جنی : ........
لیسا : مگه نمی فهمی میگه برو
ماتیلدا : نه فقط تو میفهمی بچه ها بریزین رو سرشون
به من و لیسا کلی تخم مرغ پرت کردن و یه سطل آب رومون خالی کردن که یهو آقای مدیر آمد و داد زد
مدیر : چه خبرتونه ها؟ لیسا جنی دفترم زودددد (خیلی عصبانی)
رفتیم دفتر
مدیر : خوب شما دوتا امروز تو مدرسه می مانید و زیر زمین رو تمیز میکنید فهمیدین؟
لیسا و جنی : اما ما که کاری نکردیم
مدیر : ساکت همینی که گفتم حالا برید سر کلاستون زوددد
زنگ خورد و اما من و لیسا باید میرفتیم زیر زمین رو تمیز میکردیم
لیسا : خوب از کجا شروع کنیم؟
جنی : تو برو اونجا رو تمیز کن منم اینجا رو (اشاره به سمت چپ و راست)
لیسا : اوک
داشتیم تمیز میکردیم لیسا یهو صدام زد
لیسا : جنی بیا
جنی : آمدم
جنی : این چیه؟
لیسا : منم نمیدونم شبیه یه کنترل هست
من و لیسا از کنجکاوی دکمه ی روشن رو زدیم که ناگهان...............
خوب این هم از پارت اول
خوشحال میشم نظر هاتون رو بنویسید
۴.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.