فیک : ناتا 🖤
فیک : ناتا 🖤
پارت 5
بعد از اون رفتیم توی خونه ای که بابام برام ساخته بود. دیگه نزدیک 19 سالم شده بود و مامان و بابام میخواستن منو شوهر بدن.
بابام یه پسری رو برا من مد نظر داشت و منو برد پیش اون پسر وقتی دیدمش و چشمم بهش افتاد همون موقع عاشقش شدم .
پسر پولدار بود و یبار باهم قرار گذاشتیم پشت دکه ای که جدید ساخته بودن.
رفتیم پشت اون دکه و همدیگه رو دیدیم در مورد علایقمون و احساساتی که داشتیم باهم حرف زدیم .
بالاخره باهم ازدواج کردیم و رفتیم توی خونمون.
روز اول باهام خوب رفتار میکرد و باهام خوب بود.
چند روز گذشتو دیدم خیلی سرد شده و ازش دلیلشو پرسیدم و گفت به تو هیچ ربطی نداره و سرم داد زد.
پارت 5
بعد از اون رفتیم توی خونه ای که بابام برام ساخته بود. دیگه نزدیک 19 سالم شده بود و مامان و بابام میخواستن منو شوهر بدن.
بابام یه پسری رو برا من مد نظر داشت و منو برد پیش اون پسر وقتی دیدمش و چشمم بهش افتاد همون موقع عاشقش شدم .
پسر پولدار بود و یبار باهم قرار گذاشتیم پشت دکه ای که جدید ساخته بودن.
رفتیم پشت اون دکه و همدیگه رو دیدیم در مورد علایقمون و احساساتی که داشتیم باهم حرف زدیم .
بالاخره باهم ازدواج کردیم و رفتیم توی خونمون.
روز اول باهام خوب رفتار میکرد و باهام خوب بود.
چند روز گذشتو دیدم خیلی سرد شده و ازش دلیلشو پرسیدم و گفت به تو هیچ ربطی نداره و سرم داد زد.
۲.۲k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.