وانشات از Jimin
به خاطر گرفتگی رگای قلبش باید عملش میکردنو توی دوهفتهی اخیر این خیلی نگرانت کرده بود.
موقع عمل ک شد قبل وارد شدنش ب اتاق عمل رفتی پیشش، سعی میکردی بغضتو خفه کنی تا روحیشو از دست نده ولی نتونستی و زدی زیر گریه؛
-چاگیااا گریه نکن، بهت قول میدم زود خوب شم و بیام پیشت؛ بعدش کلی باهم خوش باشیم.
+ولی جیمینا... من میترسم
-یااا بیبی من از چی میترسه؟ دارم بهتت قول میدم، زود خوب میشم و برمیگردم پیشت ک تا آخرش باهم باشیم، این فقط ی عمل سادست.
بعد از تموم شدن حرفش پرستارا بردنش به اتاق عمل. نیم ساعتی پشت در اتاق عمل منتظر موندی ولی بعدش احساس خفگی کردی و رفتی تو محوطهی بیمارستان؛ رو یکی از نیمکتا نشستی.
به خودت و جیمین و خاطراتتون فک میکردی که نفهمیدی کی خابت برد.
بعد این که بیدار شدی نگاهی به ساعت مچیت که جیمین برای تولدت خریده بود انداختی و دیدی دو و نیم ساعت از وقتی که جیمینو برده بودن اتاق عمل گذشته؛ از روی نیمکت بلند شدی و رفتی تو بیمارستان و دکترو دیدی که پشت میز پیشخوان ایستاده بود، رفتی پیشش و وضعیت جیمینو ازش پرسیدی
+ببخشید اقای دکتر، جیمینو از اتاق عمل اوردن بیرون؟
-سلام خانم پارک، بله ایشون الان به بخش ایسییو منتقل شدن؛ عملِ خیلی راحتی بود و زود تموم شد ولی از این به بعد خیلی باید مراقب باشن.
+کی بههوش میاد؟
-معلوم نیست، همونطور مه گفتم عمل سختی نبود و بزودی بهوش میان. و این که چند تا دارو و امپول براشون تجویز میکنم که باید سر وقت مصرف شن.
+چشم اقای دکتر من تهیهشون میکنم.
بعد رفتن دکتر رفتی پشت اتاق ایسییو تا جیمین و ببینی؛ باورت نمیشد فرشتهی شادابت افتاده باشه رو تخت بیمارستان و حتی زیر تیغ عمل رفته باشه.
از پشت شیشه به جیمین خیره شده بودی که دکتر اومد و برگهی لیست داروهارو داد و توعم خیلی زود گرفتیشونو بعد از یه نگاه مجدد و کوتاه به جیمین و تشکر کردن از دکتر رفتی تا داروهارو بگیری.
برگشتی و دیدی جیمین بهوش اومده و دکتر پیششه.
با دو وارد اتاق شدی و از خوشحالی جیغ بلندی کشیدی؛ خیلی بیصبرانه منتظر بودی دکتر بره بیرون و بتونی خیلی محکم بغلش کنی.
دکتر بعد یه معاینهی کوتاه رفت و بیرون و خیلی سریع پریدی بغل جیمین. از روی خوشحالی بغض کردی
+جیمیناااا... ممنون که سالمی... ممنون که پیشمی..
-هی ا.ت؛ بهت گفته بودم که نگران نباشی... بهت گفته بودم که خوب میشم و تنهات نمیزارم..
+پارکجیمینشیِ کوتوله دیگه خیلی باید مراقب خودت باشی، دکتر گفت نباید به قلبت فشار وارد شه.
-یاااا ا.ت کوتوله خودتییی؛ مگه قرار نبود دیگ اینجوری صدام نکنی.
+ هیهی تو نمیتونی بهم بگی که عشق زندگیمو چجوری صدا کنم، پس ساکت باش و بهم قول بده که از این به بعد کراقب خودت هستی.
- خیل خب خانم پارک، من پارک جیمین بهتون قول میدم که از این به بعد همیشه مراقب خودم باشم و دیگه نگرانت نکنم.
'''''''''''""""""""""'"'"'"'"'"''""""""""
حالا سه سال از اون موقعها میگذره و تو و جیمین با اضافه شدنِ یه عضو جدید به خونوادتون زندگی شادتری دارین و هرروز بیشتر از قبل احساس خوشبختی کنار دوتا فرشتهی زندگیت میکنی.
✓ #madi ~ #jimin ~ #Oneshot ~ #BTS ❜
⊸ @army_bts_ot7
@madi_army
موقع عمل ک شد قبل وارد شدنش ب اتاق عمل رفتی پیشش، سعی میکردی بغضتو خفه کنی تا روحیشو از دست نده ولی نتونستی و زدی زیر گریه؛
-چاگیااا گریه نکن، بهت قول میدم زود خوب شم و بیام پیشت؛ بعدش کلی باهم خوش باشیم.
+ولی جیمینا... من میترسم
-یااا بیبی من از چی میترسه؟ دارم بهتت قول میدم، زود خوب میشم و برمیگردم پیشت ک تا آخرش باهم باشیم، این فقط ی عمل سادست.
بعد از تموم شدن حرفش پرستارا بردنش به اتاق عمل. نیم ساعتی پشت در اتاق عمل منتظر موندی ولی بعدش احساس خفگی کردی و رفتی تو محوطهی بیمارستان؛ رو یکی از نیمکتا نشستی.
به خودت و جیمین و خاطراتتون فک میکردی که نفهمیدی کی خابت برد.
بعد این که بیدار شدی نگاهی به ساعت مچیت که جیمین برای تولدت خریده بود انداختی و دیدی دو و نیم ساعت از وقتی که جیمینو برده بودن اتاق عمل گذشته؛ از روی نیمکت بلند شدی و رفتی تو بیمارستان و دکترو دیدی که پشت میز پیشخوان ایستاده بود، رفتی پیشش و وضعیت جیمینو ازش پرسیدی
+ببخشید اقای دکتر، جیمینو از اتاق عمل اوردن بیرون؟
-سلام خانم پارک، بله ایشون الان به بخش ایسییو منتقل شدن؛ عملِ خیلی راحتی بود و زود تموم شد ولی از این به بعد خیلی باید مراقب باشن.
+کی بههوش میاد؟
-معلوم نیست، همونطور مه گفتم عمل سختی نبود و بزودی بهوش میان. و این که چند تا دارو و امپول براشون تجویز میکنم که باید سر وقت مصرف شن.
+چشم اقای دکتر من تهیهشون میکنم.
بعد رفتن دکتر رفتی پشت اتاق ایسییو تا جیمین و ببینی؛ باورت نمیشد فرشتهی شادابت افتاده باشه رو تخت بیمارستان و حتی زیر تیغ عمل رفته باشه.
از پشت شیشه به جیمین خیره شده بودی که دکتر اومد و برگهی لیست داروهارو داد و توعم خیلی زود گرفتیشونو بعد از یه نگاه مجدد و کوتاه به جیمین و تشکر کردن از دکتر رفتی تا داروهارو بگیری.
برگشتی و دیدی جیمین بهوش اومده و دکتر پیششه.
با دو وارد اتاق شدی و از خوشحالی جیغ بلندی کشیدی؛ خیلی بیصبرانه منتظر بودی دکتر بره بیرون و بتونی خیلی محکم بغلش کنی.
دکتر بعد یه معاینهی کوتاه رفت و بیرون و خیلی سریع پریدی بغل جیمین. از روی خوشحالی بغض کردی
+جیمیناااا... ممنون که سالمی... ممنون که پیشمی..
-هی ا.ت؛ بهت گفته بودم که نگران نباشی... بهت گفته بودم که خوب میشم و تنهات نمیزارم..
+پارکجیمینشیِ کوتوله دیگه خیلی باید مراقب خودت باشی، دکتر گفت نباید به قلبت فشار وارد شه.
-یاااا ا.ت کوتوله خودتییی؛ مگه قرار نبود دیگ اینجوری صدام نکنی.
+ هیهی تو نمیتونی بهم بگی که عشق زندگیمو چجوری صدا کنم، پس ساکت باش و بهم قول بده که از این به بعد کراقب خودت هستی.
- خیل خب خانم پارک، من پارک جیمین بهتون قول میدم که از این به بعد همیشه مراقب خودم باشم و دیگه نگرانت نکنم.
'''''''''''""""""""""'"'"'"'"'"''""""""""
حالا سه سال از اون موقعها میگذره و تو و جیمین با اضافه شدنِ یه عضو جدید به خونوادتون زندگی شادتری دارین و هرروز بیشتر از قبل احساس خوشبختی کنار دوتا فرشتهی زندگیت میکنی.
✓ #madi ~ #jimin ~ #Oneshot ~ #BTS ❜
⊸ @army_bts_ot7
@madi_army
۲۷.۹k
۲۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.