بی تی اس و بلک پینک پارت۱۰
جنی : چته؟ فقط میخاستی بیدارم کنی؟
ته: ها؟
جنی : اووف ولش کن .
(ته)&(جنی)
به سمت آشپز خونه رفت و شروع به درست کردن صبحونه شد ، جنی با پتویی که دور خودش پیچونده بود اومد و نشست رو مبل. همش چپ چپ به ته نگاه میکرد.
ته: چیه؟
جنی: چی چیه ؟
ته : چرا اون طوری نگاه میکنی؟
جنی: چیز مهمی نشده بود که انقدر عصبانی شدی!
ته: من بهت هشدار داده بودم اون لباسو نپوشی، یعنی واقعا چون انقدر بهت اهمیت دادم اینکارو کردی؟
جنی: تهیونگ عصبانی میکنی. همش طوری باهام رفتار میکنی که انگار من حق ندارم یکم تو خودم باشم.
ته: باشه تو خودت باش .
جنی : تهیونگ من نمیخاستم ناراحتت کنم باور کن نمیخام به خاطر اینکه ناراحتم تو رو هم ناراحت کنم .
بعد دستشو دور گردن ته حلقه کرد.
ته: اوف این کار همیشته . حالا که اینطوره دیگه اصلا مهم نیستش .هر چی میخای بپوش . دیگه روت حساس نیستم.
جنی: با شنیدن آخرین جمله تهیونگ که گفت :روت حساس نیستم، گریه اش گرفت لیوانی که جلوی چشم تهیونگ بود رو زد شکست .
ته: چیکار میکنی؟؟؟
جنی: با داد و گریه : باشه نباش اصلا من برات مهم نباشم .
ته: هی هی باشه باشه. گریه نکن و بعد جنی رو تو بغلش گرفت.
شدت گریه یجنی بیشتر شد . تهیونگ سعی کرد اون رو آروم کنه .
بعد با صبحونه ی خوشمزه ی ته رفتن روی مبل و صبحونشونم خوردن😘
بای بایی.
دوستان من چند پارت میزارم ، میرم . امتحانا شروع شده و من سرم واقعا شلوغه .ممنون از حمایت هاتون😍
ته: ها؟
جنی : اووف ولش کن .
(ته)&(جنی)
به سمت آشپز خونه رفت و شروع به درست کردن صبحونه شد ، جنی با پتویی که دور خودش پیچونده بود اومد و نشست رو مبل. همش چپ چپ به ته نگاه میکرد.
ته: چیه؟
جنی: چی چیه ؟
ته : چرا اون طوری نگاه میکنی؟
جنی: چیز مهمی نشده بود که انقدر عصبانی شدی!
ته: من بهت هشدار داده بودم اون لباسو نپوشی، یعنی واقعا چون انقدر بهت اهمیت دادم اینکارو کردی؟
جنی: تهیونگ عصبانی میکنی. همش طوری باهام رفتار میکنی که انگار من حق ندارم یکم تو خودم باشم.
ته: باشه تو خودت باش .
جنی : تهیونگ من نمیخاستم ناراحتت کنم باور کن نمیخام به خاطر اینکه ناراحتم تو رو هم ناراحت کنم .
بعد دستشو دور گردن ته حلقه کرد.
ته: اوف این کار همیشته . حالا که اینطوره دیگه اصلا مهم نیستش .هر چی میخای بپوش . دیگه روت حساس نیستم.
جنی: با شنیدن آخرین جمله تهیونگ که گفت :روت حساس نیستم، گریه اش گرفت لیوانی که جلوی چشم تهیونگ بود رو زد شکست .
ته: چیکار میکنی؟؟؟
جنی: با داد و گریه : باشه نباش اصلا من برات مهم نباشم .
ته: هی هی باشه باشه. گریه نکن و بعد جنی رو تو بغلش گرفت.
شدت گریه یجنی بیشتر شد . تهیونگ سعی کرد اون رو آروم کنه .
بعد با صبحونه ی خوشمزه ی ته رفتن روی مبل و صبحونشونم خوردن😘
بای بایی.
دوستان من چند پارت میزارم ، میرم . امتحانا شروع شده و من سرم واقعا شلوغه .ممنون از حمایت هاتون😍
۱۴.۶k
۱۸ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.