فصل۲ پارت۳
نمیخواستم زنده بمونم شوگا و الارا مگه الارا نرفته بود آمریکا این اینجا چکار میکنی پشت درخت واستادم به حرفاشون گوش کردم
شوگا : خب آمریکا خوش گذشت
الارا: آره ولی کره یچیزه دیگست
شوگا: نظر منم همینه
الارا : ات کجاست مگه باهاش خوب نشده بودی
شوگا : خب آره ولی الان ازش متنفرم
یعنی واقعن دوستم نداره همش یه بازی بود با دستم جلو دهنمو نگر داشته بودم که صدای گریه کردنم رو نشنوه میدونم نمیدونه من هستم ولی خب وقتی از جای که هستم دور شد از پارک خارج شدم اصلا بی حال بودمو هیچ حسی نداشتم داشتم از خیابون رد میشدم که حواسم نبودو یه ماشین با سرعت اومدو منم از ترس رو زمین افتادم اون ماشینه هم دقیقن جلوم واستاده بود از شک خیلی زیاد بیهوش شدم
ویو شوگا
الارا: یعنی ات و دوست نداری
شوگا : نه زیاد
الارا: نظرت راجب من چیه
شوگا: هوی هرچی باشه هنوز دوستش دارم
الارا: شوخی کردم
درحال حرف زدن بودیم که یک دفعه الارا پاش پیچ خورد
الارا: ایی
شوگا : خوبی
الارا: آره فقط پام پیچ خورده
شوگا: بیا بریم بیمارستان
الارا: باشه
سوار ماشین شدیمو به سمت نزدیک ترین بیمارستان رفتیم
ویو ات
چشمامو باز کردم اول برام تار بود همجا دلی کم کم عادی شد صدای در اومد و در باز شد معلومه پرستاره با چیزی که دیدم چشمام چهارتا شد
ات : ای شاا(خواهر ات)
ای شا : چیه مگه آدم ندیدی
ات : تو پرستار شدی
ای شا: آره حالا حالت خوبه
ات : اهوم
ای شا: دختر چته راستی مبارک باشع (رفت رو صندلی کنار تخت ات نشست)
ات: پس فهمیدی
ای شا: اهوم شنیدم میخواستی تصادف کنی آخه خواهرم تو بچه داری برای چی انقدر سربه هوایی
ات :(بغض و گریع)
ای شا: چیشد چیزه بدی گفتم
ات : نه ای شا شوگا دیگه دوستم نداره
ای شا: چ..ی چرااا
ات: نمیدونم چند هفته اس به کل اخلاقش تغیر کرده امروز رفتم پارک دیدم با الاراست داشت میگفت از من متنفره(گریه شدید)
ای شا: چیی من میرم اون الارا رو جر میدم تو حالا گریه نکن برای کوچولو بده(ات رو بغل کرد)
ات : اهوم
ای شا: بریم یکم قدم بزنیم
ات: بریم
با ای شا داشتیم تو بیمارستان قدم میزدیم با چیزی که دیدم خشکم زد شوگا الارا اینجا چکار میکنن الارا پاش با باند بسته شده بود شوگا هم که چجوری مراقبشه الان زنش داره میمیره
ای شا: ات اون شوگا نیسسس
ات :(بغض)
ای شا : ات جونم گریه نکن تو شمارشو بده
ات : واسه چی(بغض)
ای شا : بده
ات : باشه بیا (وقتی شماره شوگا رو داد رفت تو اتاق)
...
شوگا : خب آمریکا خوش گذشت
الارا: آره ولی کره یچیزه دیگست
شوگا: نظر منم همینه
الارا : ات کجاست مگه باهاش خوب نشده بودی
شوگا : خب آره ولی الان ازش متنفرم
یعنی واقعن دوستم نداره همش یه بازی بود با دستم جلو دهنمو نگر داشته بودم که صدای گریه کردنم رو نشنوه میدونم نمیدونه من هستم ولی خب وقتی از جای که هستم دور شد از پارک خارج شدم اصلا بی حال بودمو هیچ حسی نداشتم داشتم از خیابون رد میشدم که حواسم نبودو یه ماشین با سرعت اومدو منم از ترس رو زمین افتادم اون ماشینه هم دقیقن جلوم واستاده بود از شک خیلی زیاد بیهوش شدم
ویو شوگا
الارا: یعنی ات و دوست نداری
شوگا : نه زیاد
الارا: نظرت راجب من چیه
شوگا: هوی هرچی باشه هنوز دوستش دارم
الارا: شوخی کردم
درحال حرف زدن بودیم که یک دفعه الارا پاش پیچ خورد
الارا: ایی
شوگا : خوبی
الارا: آره فقط پام پیچ خورده
شوگا: بیا بریم بیمارستان
الارا: باشه
سوار ماشین شدیمو به سمت نزدیک ترین بیمارستان رفتیم
ویو ات
چشمامو باز کردم اول برام تار بود همجا دلی کم کم عادی شد صدای در اومد و در باز شد معلومه پرستاره با چیزی که دیدم چشمام چهارتا شد
ات : ای شاا(خواهر ات)
ای شا : چیه مگه آدم ندیدی
ات : تو پرستار شدی
ای شا: آره حالا حالت خوبه
ات : اهوم
ای شا: دختر چته راستی مبارک باشع (رفت رو صندلی کنار تخت ات نشست)
ات: پس فهمیدی
ای شا: اهوم شنیدم میخواستی تصادف کنی آخه خواهرم تو بچه داری برای چی انقدر سربه هوایی
ات :(بغض و گریع)
ای شا: چیشد چیزه بدی گفتم
ات : نه ای شا شوگا دیگه دوستم نداره
ای شا: چ..ی چرااا
ات: نمیدونم چند هفته اس به کل اخلاقش تغیر کرده امروز رفتم پارک دیدم با الاراست داشت میگفت از من متنفره(گریه شدید)
ای شا: چیی من میرم اون الارا رو جر میدم تو حالا گریه نکن برای کوچولو بده(ات رو بغل کرد)
ات : اهوم
ای شا: بریم یکم قدم بزنیم
ات: بریم
با ای شا داشتیم تو بیمارستان قدم میزدیم با چیزی که دیدم خشکم زد شوگا الارا اینجا چکار میکنن الارا پاش با باند بسته شده بود شوگا هم که چجوری مراقبشه الان زنش داره میمیره
ای شا: ات اون شوگا نیسسس
ات :(بغض)
ای شا : ات جونم گریه نکن تو شمارشو بده
ات : واسه چی(بغض)
ای شا : بده
ات : باشه بیا (وقتی شماره شوگا رو داد رفت تو اتاق)
...
۷.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.