فیک moon river 💙🌧پارت³³
کوک « بعد از اینکه از مرتب بودن همه چیز مطمئن شدم به سمت سالن تشریفات جایی که قرار بود یوجین رو ببینم رفتم....
یوجین « اوه جونگ کوکا خوشحالم حالت خوب شده
کوک « ممنون....امیدوارم توی این مدت خوب بهت رسیدگی کرده باشن....( صندلی مقابلش رو عقب کشید و روی اون نشست) که میدونم چیزی کم نزاشتن..
یوجین « هنوزم با دروان نوجوانیت مو نمیزنی....یه دنده و مغرور
کوک « مگه امپراطوری داریم مغرور نباشه یوجین؟ یکیش خودتی
یوجین « خیلی خب...فکر میکردم قراره ملکه رو بیینم
کوک « مطمئن باش نمیزارم از دوفرسخیش رد بشی....دور اونو خط بکش یوجین...اون جزو اسبابازی های تو نیست
یوجین « اوه چه غیرتی
کوک « ادامه دادن این مسئله به صلاح هیچ کدوممون نیست...پس بریم سر اصل مطلب.... نامه قرار داد رو بده
یوجین « به مارو اشاره کردم و اونم نامه رو به محافظ کوک داد....لبخند مرموزی زدم و کمی از شراب توی جامم نوشیدم....
کوک « نمیدونم چی تو فکرش میگذشت که اینقدر راحت حاضر شده بود صلح با ما رو بپذیره....مهره سلطنتیم رو روی برگه روبه روم زدم و از سر جام بلند شدم....نمیدونم چی تو فکرت میگذره.. اما اگه یکی از قوانین این قرارداد رو زیر پا بزاری مطمئن باش نابودت میکنم....روزخوش...
یوجین « یاععع تو....منتظر نشد ادامه حرفم رو بدم و با چشم مسیر حرکتش رو دنبال کردم....باشه مستر جانگ...زمین گرده...بلند شدم و لباسم رو تکوندم....مارو باید بریم کشور خودمون....
مارو « همین امروز؟
یوجین « اره...فقط قبلش باید یکی رو ببینم
مارو « بله سرورم
یئون « با ورودم به اداره تحقیقات بانو بونگ و بقیه به استقبالم اومدن
بانو بونگ « ملکه ی من...حالتون خوبه؟ شنیدم ناخوش احوال بودید
یئون « ممنونم بانو بونگ حالم خوبه.. بریم داخل؟
بانو یون « بله بانوی من
راوی « جونگوم و شیوی همراه بانو بونگ پشت سر یئون وارد اتاق شدن
یئون « کاری که ازتون خواسته بودم انجام دادید
جونگوم « بله بانوی من....( کاغذی از آستینش بیرون اورد و روی میزی که جلوی یئون بود قرار داد)
یئون « این چیه؟
بانو بونگ « تمام اتفاقات اخیر و عاملینشون توی این کاغذ نوشتیم
یئون « کاغذ رو باز کردم....تمام افرادی که توی لیست بودن همه به ملکه مادر مرتبط بودن....خیلی خب اینو به امپراطور نشون بدید....باید برم سو جاعه رو ببینم
سولی « ن..نه نه حتی فکرشم نکنید....اون به خون شما تشنه اس....
یئون « نمیتونه کاری انجام بده...
جونگوم « اما برای چی میرید دیدن ایشون؟
یئون « چون ندیمه اون جام ملکه رو مسموم کرده..
سولی « خدایااااااااا....اگه چیزیتون بشه امپراطور و وزیر مین منو دار میزنن....تروخدا با گارد سلطنتی برید حداقل
یئون « ممنونم بانو بونگ...جونگوم...شیوی خسته نباشید...سولی پاشو بریم
یوجین « اوه جونگ کوکا خوشحالم حالت خوب شده
کوک « ممنون....امیدوارم توی این مدت خوب بهت رسیدگی کرده باشن....( صندلی مقابلش رو عقب کشید و روی اون نشست) که میدونم چیزی کم نزاشتن..
یوجین « هنوزم با دروان نوجوانیت مو نمیزنی....یه دنده و مغرور
کوک « مگه امپراطوری داریم مغرور نباشه یوجین؟ یکیش خودتی
یوجین « خیلی خب...فکر میکردم قراره ملکه رو بیینم
کوک « مطمئن باش نمیزارم از دوفرسخیش رد بشی....دور اونو خط بکش یوجین...اون جزو اسبابازی های تو نیست
یوجین « اوه چه غیرتی
کوک « ادامه دادن این مسئله به صلاح هیچ کدوممون نیست...پس بریم سر اصل مطلب.... نامه قرار داد رو بده
یوجین « به مارو اشاره کردم و اونم نامه رو به محافظ کوک داد....لبخند مرموزی زدم و کمی از شراب توی جامم نوشیدم....
کوک « نمیدونم چی تو فکرش میگذشت که اینقدر راحت حاضر شده بود صلح با ما رو بپذیره....مهره سلطنتیم رو روی برگه روبه روم زدم و از سر جام بلند شدم....نمیدونم چی تو فکرت میگذره.. اما اگه یکی از قوانین این قرارداد رو زیر پا بزاری مطمئن باش نابودت میکنم....روزخوش...
یوجین « یاععع تو....منتظر نشد ادامه حرفم رو بدم و با چشم مسیر حرکتش رو دنبال کردم....باشه مستر جانگ...زمین گرده...بلند شدم و لباسم رو تکوندم....مارو باید بریم کشور خودمون....
مارو « همین امروز؟
یوجین « اره...فقط قبلش باید یکی رو ببینم
مارو « بله سرورم
یئون « با ورودم به اداره تحقیقات بانو بونگ و بقیه به استقبالم اومدن
بانو بونگ « ملکه ی من...حالتون خوبه؟ شنیدم ناخوش احوال بودید
یئون « ممنونم بانو بونگ حالم خوبه.. بریم داخل؟
بانو یون « بله بانوی من
راوی « جونگوم و شیوی همراه بانو بونگ پشت سر یئون وارد اتاق شدن
یئون « کاری که ازتون خواسته بودم انجام دادید
جونگوم « بله بانوی من....( کاغذی از آستینش بیرون اورد و روی میزی که جلوی یئون بود قرار داد)
یئون « این چیه؟
بانو بونگ « تمام اتفاقات اخیر و عاملینشون توی این کاغذ نوشتیم
یئون « کاغذ رو باز کردم....تمام افرادی که توی لیست بودن همه به ملکه مادر مرتبط بودن....خیلی خب اینو به امپراطور نشون بدید....باید برم سو جاعه رو ببینم
سولی « ن..نه نه حتی فکرشم نکنید....اون به خون شما تشنه اس....
یئون « نمیتونه کاری انجام بده...
جونگوم « اما برای چی میرید دیدن ایشون؟
یئون « چون ندیمه اون جام ملکه رو مسموم کرده..
سولی « خدایااااااااا....اگه چیزیتون بشه امپراطور و وزیر مین منو دار میزنن....تروخدا با گارد سلطنتی برید حداقل
یئون « ممنونم بانو بونگ...جونگوم...شیوی خسته نباشید...سولی پاشو بریم
۹۳.۴k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.