عشق من فصل2 p1
ات:شرمنده الان نمیتونم
+ولی خانم واجبه
ات:گفتم که وقت ندارم
+ببخشید...بااجازه
ات:میتونی بری
کوک:عشق من چیکار میکنه
ات:*لوس*هووومم...خستمه میخوام فقط بخوابم
کوک:خودت میخواستی بازیگر بشی...بالاخره بازیگری ام دردسر داره
ات:عیش...میدونم ولی خیلی خستمه...میشه یکم استراحت کنم
کوک:باشه میتونی استراحت کنی...بسپر بمن
ات:اهوم*بوس از لب*میرم یکم بخوابم
کوک:باشه
...
سوآ:پس..اینجاست
×بله خانم اینجاست
سوآ:جایی که من قراره بازیگر بشم تو این خراب شده است
×خانم اینجا خیلی امکانات داره
سوآ:هوووم...خوشم نمیاد از اینجا
ات:چیزی ناراحتتون کرده
سوآ:بتو مربوط نیست
ات:ولی من صاحب اینجام
سوآ:*عینکشو برداشت*...مثل خودت اینجا خیلی دمودس
ات:یاااا...الان بمن گفتی دموده
سوآ:آره مشکلی داری
ات:بخاطره اینکه در حدم نیستی بهت هیچی نمیگم
سوآ:تچ
کوک:چیزی شده عزیزم
سوآ:واو
ات:*دستشو گرفت*نه چیزی نشده بریم
سوآ:ببخشید...میتونم بپرسم اسمتون چیه
کوک:من؟
ات:نیازی نیست اسمشو بدونی...بریم
کوک:باشه
سوآ:عوضی
....
ات:عوووووضی نیومده ری٪د به اعصابم....واااای
کوک:*دستشو گرفت*اروم باش اهمیت نده بهش
ات:ایکبیری فکر کرده کیه
کوک:ولش کن.بیا بریم بیرون کمی هوا بخوریم
ات:باشه...یه لحظه....بریم
کوک:بریم
...
سوآ:واااای فکر کرده کیه
تهیونگ:چیشده
سوآ:اوله کاری ری٪ده شد به اعصابم
تهیونگ:چیزی شده*دستشو گرفت*
سوآ:فکر کردی کی هستی به خودت اجازه میدی دسته منو بگیری
تهیونگ:مگه ما دوست نیستیم
سوآ:اگه دوستیم پس حده خودتو بدون
تهیونگ:باشه باشه آروم باش
سوآ:تاتو شو برام دربیار
تهیونگ:کیو؟
سوآ:همین دختره که تو شرکت////کار میکنه
تهیونگ:منظورت اتعه
سوآ:میشناسیش
تهیونگ:آره همسره جونگکوک
سوآ:اسمش..برام آشناست
تهیونگ:جونگکوک رو یادت رفته
ُسوآ:هممم...یادم نمیاد
تهیونگ:جونگکوک...دوستی سه نفرمون...روش کراش بودی*ناراحت*
سوآ:چی..منظورت چیه؟
تهیونگ:خب سرنوشته دیگه
سوآ:من..من الان گیج شدم کراش چندین ساله من ازدواج کرده
تهیونگ:کجاش گیج کنندس؟
سوآ:وقتی کسیو دوست نداشته باشی بایدم همینو بگی
تهیونگ:اره درسته...من هیچکسو دوست ندارم اگرم دوست داشته باشم بهش نمیگم*فریاد*
سوآ:با..باشه حالا چرا داد میزنی
تهیونگ:میرم بیرون
سوآ:باشه باشه
ات:اخیییی بالاخره رسیدم
کوک:*بغلش کرد*خسته نباشی
ات:هوم..میگم اون دختره..اگر دوباره اومد دلم میخواد تو جوابشو بدی
کوک:نگران نباش طوری جوابشو میدم خودش شرمنده شه
ات:اهوم...میرم حموم بعد بخوابم
کوک:باشه بعداز تو من میرم
ات:هوم
سوآ:جونگکوک کجاست
+رئیس..الان نیستن اومدن میگم بیاد
سوآ:شمارشو میتونم داشته باشم
+نه خانم
سوآ:شمارشو بده
.......+
سوآ:گفتم شمارشو بده
کوک:اینجا چخبره
سوآ:اوپااا*بغلش کرد*
کوک:هی چته
ات:هی داری چیکار میکنی
+ولی خانم واجبه
ات:گفتم که وقت ندارم
+ببخشید...بااجازه
ات:میتونی بری
کوک:عشق من چیکار میکنه
ات:*لوس*هووومم...خستمه میخوام فقط بخوابم
کوک:خودت میخواستی بازیگر بشی...بالاخره بازیگری ام دردسر داره
ات:عیش...میدونم ولی خیلی خستمه...میشه یکم استراحت کنم
کوک:باشه میتونی استراحت کنی...بسپر بمن
ات:اهوم*بوس از لب*میرم یکم بخوابم
کوک:باشه
...
سوآ:پس..اینجاست
×بله خانم اینجاست
سوآ:جایی که من قراره بازیگر بشم تو این خراب شده است
×خانم اینجا خیلی امکانات داره
سوآ:هوووم...خوشم نمیاد از اینجا
ات:چیزی ناراحتتون کرده
سوآ:بتو مربوط نیست
ات:ولی من صاحب اینجام
سوآ:*عینکشو برداشت*...مثل خودت اینجا خیلی دمودس
ات:یاااا...الان بمن گفتی دموده
سوآ:آره مشکلی داری
ات:بخاطره اینکه در حدم نیستی بهت هیچی نمیگم
سوآ:تچ
کوک:چیزی شده عزیزم
سوآ:واو
ات:*دستشو گرفت*نه چیزی نشده بریم
سوآ:ببخشید...میتونم بپرسم اسمتون چیه
کوک:من؟
ات:نیازی نیست اسمشو بدونی...بریم
کوک:باشه
سوآ:عوضی
....
ات:عوووووضی نیومده ری٪د به اعصابم....واااای
کوک:*دستشو گرفت*اروم باش اهمیت نده بهش
ات:ایکبیری فکر کرده کیه
کوک:ولش کن.بیا بریم بیرون کمی هوا بخوریم
ات:باشه...یه لحظه....بریم
کوک:بریم
...
سوآ:واااای فکر کرده کیه
تهیونگ:چیشده
سوآ:اوله کاری ری٪ده شد به اعصابم
تهیونگ:چیزی شده*دستشو گرفت*
سوآ:فکر کردی کی هستی به خودت اجازه میدی دسته منو بگیری
تهیونگ:مگه ما دوست نیستیم
سوآ:اگه دوستیم پس حده خودتو بدون
تهیونگ:باشه باشه آروم باش
سوآ:تاتو شو برام دربیار
تهیونگ:کیو؟
سوآ:همین دختره که تو شرکت////کار میکنه
تهیونگ:منظورت اتعه
سوآ:میشناسیش
تهیونگ:آره همسره جونگکوک
سوآ:اسمش..برام آشناست
تهیونگ:جونگکوک رو یادت رفته
ُسوآ:هممم...یادم نمیاد
تهیونگ:جونگکوک...دوستی سه نفرمون...روش کراش بودی*ناراحت*
سوآ:چی..منظورت چیه؟
تهیونگ:خب سرنوشته دیگه
سوآ:من..من الان گیج شدم کراش چندین ساله من ازدواج کرده
تهیونگ:کجاش گیج کنندس؟
سوآ:وقتی کسیو دوست نداشته باشی بایدم همینو بگی
تهیونگ:اره درسته...من هیچکسو دوست ندارم اگرم دوست داشته باشم بهش نمیگم*فریاد*
سوآ:با..باشه حالا چرا داد میزنی
تهیونگ:میرم بیرون
سوآ:باشه باشه
ات:اخیییی بالاخره رسیدم
کوک:*بغلش کرد*خسته نباشی
ات:هوم..میگم اون دختره..اگر دوباره اومد دلم میخواد تو جوابشو بدی
کوک:نگران نباش طوری جوابشو میدم خودش شرمنده شه
ات:اهوم...میرم حموم بعد بخوابم
کوک:باشه بعداز تو من میرم
ات:هوم
سوآ:جونگکوک کجاست
+رئیس..الان نیستن اومدن میگم بیاد
سوآ:شمارشو میتونم داشته باشم
+نه خانم
سوآ:شمارشو بده
.......+
سوآ:گفتم شمارشو بده
کوک:اینجا چخبره
سوآ:اوپااا*بغلش کرد*
کوک:هی چته
ات:هی داری چیکار میکنی
۵.۷k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.