فیک =ملکه من
part②
رفتم خونه و به خواهرم همه چیزو گفتم
خواهرم: خب حالا میری
ا/ت: اره
خواهرم: مواضب خودت باشی هاااا تا دیروز ازش بدت میومد حالا میری بلایی سرت نیاد
ا/ت: 😂😂دهنت سرویس من برم حمموم
ساعت12 شب مهممونی هس و الان ساعت 9وای خدای من چه اتفاقی قراره بیوفته
رفتمو یه دوش گرفتم
وای چه نه ساعت 10:30 و من هیچ کار نکردم سریع رفتم لباسی که انتخاب کردمو تنم کردم و
ا/ت: ابجی(داد)
خواهرم: بله
ا/ت: بیا بالا
خواهرم: اوووو چه خوشگل شد جووون🤤🤤
ا/ت: مرض😐
خواهرم: خب چی شده
ا/ت: بیا یه میکاپ بکن منو
خواهرم: باش الان
تو اسلاید بعد عکس کفشو کیفو لباسشو گذاشتم
ویوو کوک
~ داش تو مطمئنی از کاری که می خوای بکنی
_ اره مطمئن مطمئن
~ولی
_ولی نداره تهیونگ من بابام و مامان دارن مجبورم می کنن ازدواج کنم تازه با کی با میا می فهمی یعنی چی من به ا/ت نیاز دارم تا جلو اینکارو بگیرم مامانم و بابام میگن این همه ثروت و دارایی کع داری حتما باید زن بگیری
~ خب اون دختره بی چاره هم اسمش هرزه میشه هم بازیچه دست تو منو هزار فرد دیگه میشه بعدم اون فقط 18 سالشه تو 22 مث اینکه یادت رفته رفیق شیش برادرشی ها
_ عبی نداره
~هی خدا 😐🖤مهممون ها تقریبا رسیدن بیا بریم
_ بریم
پایان ویوو از دید کوک
وای ابجی عجله کن ساعت 11:15
#اخییش تمموم شد خودتو تو اینه ببین
+باورم نمی شد این منم
#اره خودتی
+ مرسی
# لباست خیلی بازه😂😐
+میدونم نباید خم شم 😂😂من برم بای
# بای
سوار ماشین شدم
پرش زمانی 15
اوفف رسیدم چه قصری هم هست لامصب نکنه اینم مال خودشه
تو همین فکر بودم که صدای کوک توجه امو جلب کرد
_ بیا تو بیبی سرما می خوری
باورم نمیشه اون الان به من گفت بیبی
+مرسی الان میام
رفتم جلو یه نگاه هیزی از پایین به بالا انداخت و امد جلو
نفسای داغش رو حس میکردم که یع دفعه ای در گوشم گفت
پایان پارت 2
تا 10 لایک پارت بعد 💜⛓️🧸
رفتم خونه و به خواهرم همه چیزو گفتم
خواهرم: خب حالا میری
ا/ت: اره
خواهرم: مواضب خودت باشی هاااا تا دیروز ازش بدت میومد حالا میری بلایی سرت نیاد
ا/ت: 😂😂دهنت سرویس من برم حمموم
ساعت12 شب مهممونی هس و الان ساعت 9وای خدای من چه اتفاقی قراره بیوفته
رفتمو یه دوش گرفتم
وای چه نه ساعت 10:30 و من هیچ کار نکردم سریع رفتم لباسی که انتخاب کردمو تنم کردم و
ا/ت: ابجی(داد)
خواهرم: بله
ا/ت: بیا بالا
خواهرم: اوووو چه خوشگل شد جووون🤤🤤
ا/ت: مرض😐
خواهرم: خب چی شده
ا/ت: بیا یه میکاپ بکن منو
خواهرم: باش الان
تو اسلاید بعد عکس کفشو کیفو لباسشو گذاشتم
ویوو کوک
~ داش تو مطمئنی از کاری که می خوای بکنی
_ اره مطمئن مطمئن
~ولی
_ولی نداره تهیونگ من بابام و مامان دارن مجبورم می کنن ازدواج کنم تازه با کی با میا می فهمی یعنی چی من به ا/ت نیاز دارم تا جلو اینکارو بگیرم مامانم و بابام میگن این همه ثروت و دارایی کع داری حتما باید زن بگیری
~ خب اون دختره بی چاره هم اسمش هرزه میشه هم بازیچه دست تو منو هزار فرد دیگه میشه بعدم اون فقط 18 سالشه تو 22 مث اینکه یادت رفته رفیق شیش برادرشی ها
_ عبی نداره
~هی خدا 😐🖤مهممون ها تقریبا رسیدن بیا بریم
_ بریم
پایان ویوو از دید کوک
وای ابجی عجله کن ساعت 11:15
#اخییش تمموم شد خودتو تو اینه ببین
+باورم نمی شد این منم
#اره خودتی
+ مرسی
# لباست خیلی بازه😂😐
+میدونم نباید خم شم 😂😂من برم بای
# بای
سوار ماشین شدم
پرش زمانی 15
اوفف رسیدم چه قصری هم هست لامصب نکنه اینم مال خودشه
تو همین فکر بودم که صدای کوک توجه امو جلب کرد
_ بیا تو بیبی سرما می خوری
باورم نمیشه اون الان به من گفت بیبی
+مرسی الان میام
رفتم جلو یه نگاه هیزی از پایین به بالا انداخت و امد جلو
نفسای داغش رو حس میکردم که یع دفعه ای در گوشم گفت
پایان پارت 2
تا 10 لایک پارت بعد 💜⛓️🧸
۴۵.۸k
۳۰ مهر ۱۴۰۱