نماد ما
نماد ما
نقاشی ها..²
چند دقیقه بعد"لیندا:من میرم تو اتاق..."میره تویه اتاق سفید بزرگ که خالی خالی ولی کلی نقاشی زیبا رو دیوارا هست با آب رنگ*لیندا:خب وقتشه باز اصر هنری بسازیم*قوطی های رنگ بزرگو میاره*با انگشت نقاشی میکشه🗿* و شوروع به کشیدن نقاسی میکن*"نیم ساعت بعد" نیکا:سولاامممم چطوری لیندی واعو نقاشی جدیدت باز یه هنری لیندا:ممنون با قلم کشیدم بالا و لباساشو*یک الاهه با لبای های سفید و یکمی سبز متمایل به سفید با شاخ و بال های سفید رنگ موهای بلند پر پرشت*نیکا:عالی حالا شربت لیمو میخوری لیندا:بده*نیکا شربت لیمورو میده به لیندا* لنیدا:مممنان*شربت لیمورو میخوره*ععععع چع خوش مزس یه سوال حالا چرا ایمقد کم بود نیکا:تاکی و جفرون.....دوبار مسابقه دادن با خوردن ۲۸۲۸۲۸ لیمو ترش فکنم باز تاکی قرار بالا بیاره لیندا:اوشت عه.. وایسا*گوشیش زنگ میخوره*الو؟ بابای لیندا:سلام دختر قشنگم خواستم بگم تو دیگ نمیتونی بری خونه دوست عجیبت نیکا و چون من شهر دارم نمیتونی بری لیندا:...عام باشه*قط یمکن*ن.ه.*یه جیغ بلند مبکشه* نننههه*درحال عر زدن د گریه کبدن*نیکا:ارومم بااشش گرفه نکن بلبات چه خنگ این خونه که توشیم خونه بی صحابم با انیکه تر تمیز ولی متروکس....ععععررر*لنیدارو بغل میکن* نونیا:چچتتوننن یا چشم سوم چرا عر میزن مگه خر نیکا:هچیی بدبخت دیگ نمیتون بیاد پیشمون تاکی*درو وا میکن*په دخختت قدیمی چی اون همیشه همو ملاقات میکنیم دیگ نونیا:بیاح نیکا:اینم یه حرفی لیندا:عه عاولا پس....باشه بای*از اتاق میره بیرون از خونه میره بیرون*جفرون:هعععععرررر ببااییی تاکی:بای بچ نیکا:خدحافظ🗿💔نونیا:بای آمیا*این یکی از اعصایاکیپ*: خداحافظ لیندا*سوار ماشین خدمتکارش میشه*لیندا تو ماشین:درحال گریه کردن
نقاشی ها..²
چند دقیقه بعد"لیندا:من میرم تو اتاق..."میره تویه اتاق سفید بزرگ که خالی خالی ولی کلی نقاشی زیبا رو دیوارا هست با آب رنگ*لیندا:خب وقتشه باز اصر هنری بسازیم*قوطی های رنگ بزرگو میاره*با انگشت نقاشی میکشه🗿* و شوروع به کشیدن نقاسی میکن*"نیم ساعت بعد" نیکا:سولاامممم چطوری لیندی واعو نقاشی جدیدت باز یه هنری لیندا:ممنون با قلم کشیدم بالا و لباساشو*یک الاهه با لبای های سفید و یکمی سبز متمایل به سفید با شاخ و بال های سفید رنگ موهای بلند پر پرشت*نیکا:عالی حالا شربت لیمو میخوری لیندا:بده*نیکا شربت لیمورو میده به لیندا* لنیدا:مممنان*شربت لیمورو میخوره*ععععع چع خوش مزس یه سوال حالا چرا ایمقد کم بود نیکا:تاکی و جفرون.....دوبار مسابقه دادن با خوردن ۲۸۲۸۲۸ لیمو ترش فکنم باز تاکی قرار بالا بیاره لیندا:اوشت عه.. وایسا*گوشیش زنگ میخوره*الو؟ بابای لیندا:سلام دختر قشنگم خواستم بگم تو دیگ نمیتونی بری خونه دوست عجیبت نیکا و چون من شهر دارم نمیتونی بری لیندا:...عام باشه*قط یمکن*ن.ه.*یه جیغ بلند مبکشه* نننههه*درحال عر زدن د گریه کبدن*نیکا:ارومم بااشش گرفه نکن بلبات چه خنگ این خونه که توشیم خونه بی صحابم با انیکه تر تمیز ولی متروکس....ععععررر*لنیدارو بغل میکن* نونیا:چچتتوننن یا چشم سوم چرا عر میزن مگه خر نیکا:هچیی بدبخت دیگ نمیتون بیاد پیشمون تاکی*درو وا میکن*په دخختت قدیمی چی اون همیشه همو ملاقات میکنیم دیگ نونیا:بیاح نیکا:اینم یه حرفی لیندا:عه عاولا پس....باشه بای*از اتاق میره بیرون از خونه میره بیرون*جفرون:هعععععرررر ببااییی تاکی:بای بچ نیکا:خدحافظ🗿💔نونیا:بای آمیا*این یکی از اعصایاکیپ*: خداحافظ لیندا*سوار ماشین خدمتکارش میشه*لیندا تو ماشین:درحال گریه کردن
۶.۹k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.