پارت ۱۲
گوشیمو انداختم اونور کوک:پرنسسم اینجایی من:بیا تو جونگ کوک اومد سمت تختم از اون عقب اومد منم که دراز کشیده بودم اومد روم کوک:چیشده خوشگلم ناراحتی من:هیچی فقط تهیونگ پیام داد گفت فردا میاد اینجا کوک:خوب میخواد از دلت دراره خوابید منو بغل کرد برد رو خودش نشستم روش من:نمیدونم ولی ازش دلخورم کوک:اون داداشته هرچیم باشه نباید ولش کنی من:اگه بخواد فردا ببرتم چی بلند شد منم سر خوردم باسنمو رو دوتا رون پاش گذاشتم پاهامو گذاشتم دو طرف باسنش کمرمو محکم گرفت کوک:خودم باهاش حرف میزنم اینجا بمونی من:باشه کوک:حالام ناراحت نباش حالم بد میشه خواست بوسم کنه نا خودآگاه سرمو بردم عقب کوک:چرا دوری میکنی ازم بهم اعتماد نداری بهت گفتم که دوست دارم جونمم برات دادم چرا هنوزم سردی تو هنوزم میترسی ازم منو از روش بلند کرد گذاشت کنار من:جونگ کوک داشت گریه میکرد پاشد که بره سریع رفتم جلوش من:کجا میری کوک:تو هنوزم ازم میترسی میرم که نبینیم برو اونور من:نه در و قفل کردم رفتم سمتش لباشو محکم بوسیدم دوتا دستام رو صورتش بود کمرمو محکم گرفت موهامو گرفت تو انگوشتاش بردم عقب کوبیدم به در یزره نفس گرفتیم اون دست به کار شد بغلم کرد خوابوندم رو تخت(اسمارتشو براتون گذاشتم ) پتو رو کشید رو خودم و خودش بدن عضله ایش تو چشم بود من:زخمت خوبه کوک:به لطف تو عالیم دستمو گرفت و بوسید برگشتم اومد یه دستشو دور کمرم پیچید و چسبوندم به خودش با اون یکی دستشم دستمو که رو تخت بود گرفت و نوازش کرد سرشو رو موهام گذاشت گوشمو مکید کوک:خیلی خوشمزه ای دختر از چی درست شدی(باباش به چیزش شکلات زده با وانیل و توت فرنگی بعد.... آره🤣🤣😐) سرشو برد تو گردنم
۳۷.۱k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.