وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟖❦
چشمامو بستم که کوک دستمو گرفت و منو دنبال خودش کشید .
کوک=چشاتو باز کن
هینی کشیدم و گفتم
ا.ت=یااا چقدر اینجا خوشگله
کوک=خوشت اومد ؟
ا.ت=عاشقشم
رفتم نشستم رو صندلی که کوک اومد جلوم و یه دسته گل گرفت جلوم .
ا.ت=این چیه ؟
کوک=شیر کاکائوعه ادای گل در میاره
ا.ت=خیلی مسخره ای
گل رو گرفتم که جلوم زانو زد و گفت
کوک=میشه ازت درخواست کنم دوست دخترم بشی ؟
ا.ت=...ولی تو که گفتی دوسم نداری .
کوک=آره ،ولی نگفتم عاشقت نیستم ،ببخشید ولی نتونستم دیشب یه همچون جایی بهت اعتراف کنم .....حالا دوست دخترم میشی ؟
ا.ت=معلومه که ن ..........
ا.ت=معلومه که نمیتونم ردت کنم کوک
کوک با لبخند حلقه رو دستم کرد و دستشو گذاشت پشت گردنم و شروع کرد به بوسیدنم .
ازم جدا شد و گفت
کوک=ببخشید دیروز تو رستوران اونطوری رفتار کردم .
ا.ت=بعداً سرت خالی میکنم
هردومون خندیدیم و نشستیم سر میز و شروع کردیم به غذا خوردن .
....................
( دو روز بعد )
شبی که کوک بهم اعتراف کرد تا صبحش تو طبیعت گفتیم و خندیدیم و بعد رفتیم خونه ،منم کل روز رو استراحت کردم و امروز هم کلاس فوق برنامه ی دانشگاه داشتیم که افرادی که آهنگسازی رو برداشته بودن هم تو کلاسمون بودن .
یه لباس ساده پوشیدم و کیفم رو انداختم رو دوشم و سوار آسانسور شدم و رفتم بیرون .
کوک با ماشینش دم خونمون بود ،با تعجب رفتم سمت ماشین و گفتم
ا.ت=سلام ،از کی اینجایی ؟
کوک=سلام ،تازه رسیدم ،بدو سوار شو
به دست کوک که روی فرمون بود نگاه کردم ،ست حلقه ی خودم دستش بود .
لبخندی زدم و قهوم رو خوردم .
رسیدیم به دانشگاه و یکم بخاطر ترافیک دیر رسیدیم .
کوک=من ماشینو پارک میکنم بدو برو تاخیر نخوری
ا.ت=نه باهم میریم
کوک=خب اینطوری دوتامون تاخیر میخوریم
ا.ت=باشه سریع بیا
کوک=باشه برو
از ماشین پیاده شدم و دویدم سمت کلاس .
وارد کلاس شدم و نفس عمیقی کشیدم و رفتم مثل همیشه وسط کلاس نشستم .
استاد هنوز نیومده بود و منم کتابامو گذاشتم رو میز و سرم رو گذاشتم رو میز .
قلبم بخاطر دویدنم تند میزد و نفسم بالا نمیومد .
ا.ت=این کوک کجا موند پس
استاد اومد ولی کوک هنوز نیومده بود .
به احترام استاد بلند شدیم که استاد گفت ...
کوک=چشاتو باز کن
هینی کشیدم و گفتم
ا.ت=یااا چقدر اینجا خوشگله
کوک=خوشت اومد ؟
ا.ت=عاشقشم
رفتم نشستم رو صندلی که کوک اومد جلوم و یه دسته گل گرفت جلوم .
ا.ت=این چیه ؟
کوک=شیر کاکائوعه ادای گل در میاره
ا.ت=خیلی مسخره ای
گل رو گرفتم که جلوم زانو زد و گفت
کوک=میشه ازت درخواست کنم دوست دخترم بشی ؟
ا.ت=...ولی تو که گفتی دوسم نداری .
کوک=آره ،ولی نگفتم عاشقت نیستم ،ببخشید ولی نتونستم دیشب یه همچون جایی بهت اعتراف کنم .....حالا دوست دخترم میشی ؟
ا.ت=معلومه که ن ..........
ا.ت=معلومه که نمیتونم ردت کنم کوک
کوک با لبخند حلقه رو دستم کرد و دستشو گذاشت پشت گردنم و شروع کرد به بوسیدنم .
ازم جدا شد و گفت
کوک=ببخشید دیروز تو رستوران اونطوری رفتار کردم .
ا.ت=بعداً سرت خالی میکنم
هردومون خندیدیم و نشستیم سر میز و شروع کردیم به غذا خوردن .
....................
( دو روز بعد )
شبی که کوک بهم اعتراف کرد تا صبحش تو طبیعت گفتیم و خندیدیم و بعد رفتیم خونه ،منم کل روز رو استراحت کردم و امروز هم کلاس فوق برنامه ی دانشگاه داشتیم که افرادی که آهنگسازی رو برداشته بودن هم تو کلاسمون بودن .
یه لباس ساده پوشیدم و کیفم رو انداختم رو دوشم و سوار آسانسور شدم و رفتم بیرون .
کوک با ماشینش دم خونمون بود ،با تعجب رفتم سمت ماشین و گفتم
ا.ت=سلام ،از کی اینجایی ؟
کوک=سلام ،تازه رسیدم ،بدو سوار شو
به دست کوک که روی فرمون بود نگاه کردم ،ست حلقه ی خودم دستش بود .
لبخندی زدم و قهوم رو خوردم .
رسیدیم به دانشگاه و یکم بخاطر ترافیک دیر رسیدیم .
کوک=من ماشینو پارک میکنم بدو برو تاخیر نخوری
ا.ت=نه باهم میریم
کوک=خب اینطوری دوتامون تاخیر میخوریم
ا.ت=باشه سریع بیا
کوک=باشه برو
از ماشین پیاده شدم و دویدم سمت کلاس .
وارد کلاس شدم و نفس عمیقی کشیدم و رفتم مثل همیشه وسط کلاس نشستم .
استاد هنوز نیومده بود و منم کتابامو گذاشتم رو میز و سرم رو گذاشتم رو میز .
قلبم بخاطر دویدنم تند میزد و نفسم بالا نمیومد .
ا.ت=این کوک کجا موند پس
استاد اومد ولی کوک هنوز نیومده بود .
به احترام استاد بلند شدیم که استاد گفت ...
۷۱.۴k
۱۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.