𝐏𝐀𝐑𝐓 ²⁸
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ)𝐏𝐀𝐑𝐓 ²⁸
+ آجوما هوسوک کجاس . آجوما : تو اتاق کارشون هستن.....بدون در زدن رفتمتو _ یاد بگیر در بزنی + ایندفعه که پرونده های شرکت آقا دستم بود دفعه ی دیگه اگر عشقم کشید در میزنم حالا میشه اینا رو از دستم بگیری _ بیا اینجا . رفتم به جایی که اشاره میکرد کنار صندلی کع نشسته بود بودم میخواستم پرونده ها رو بزارم _ دستت باشه + سنگینه بعدمتا بینیم پرونده اس نکنه تنبیه امه _ این بخشیشه + عررررر _ هیششش باید تو سکوت کارمو بکنم.....تقریبا سه ساعته اینطوری وایسادم نصف از پرونده ها هم کم نشده + میشه بشینم _ نچ . از ته دل جیغ میزدم غروب شده بود داشتم از گشنگی میمیردم فقط تعداد کمی مونده بود......+ شب شد چرا تموم نمیشه _ خوب رئیس شرکت نیستی + ارع خوبه واقعا انقدر بدبختی برای خودم بچینم چیکار
هوسوک ویو:
_ تموم شد . ازش جوابی نشنیدم بهش نگاه کردم خواب بود نزدیک بود بیفته گرفتمش و کشوندمش تو بغلم به صورتش نگاه کردم این چه حسیه براید کردمش و رفتم سمت اتاقش و گذاشتمش رو تخت و اومدم بیرون
هاری ویو:
دوباره امشب رفتم تو اوناتاق _ مگه نگفتم نیا اینجا + چرا گفتی _ برو . یه صدای داد از پایین اومد رفتم بیرون و از پله ها رفتمپایین یه دختر بود + ببخشید شما .دختره: من سویی ام میشه به هوسوک بگی بیاد . سویی یاد اسم دوست دختر قبلی هوسوک که جیمین گفت افتادم ٪ خانم لطفا برید بیرون. سویی: واییی ولم کنید _ ولش کنید میتونید برید . سویی: هوسوک شی _ برای چی اومدی . سویی: من برگشتم بخاطر تو . جین: سویی برگرد تا زیاد عصبانی نشدیم + اممم خب من میرم . سویی با آرامش رفت بیرون نگاهی به هوسوک کردم که داشت رفتنش روتماشا میکرد و زودی رفتسمت اتاق و محکم در رو بست + جین این همون سوییه. جین: ارع + آها شب بخیر . جین: شب خوش........+ خب بزار بگم دیگه . هان: بابا گوشم داغ کرد از بس نیمساعت حرف زدین گوشی من بدبخت به چخ رفت حالا باید برم یدون دیگه بخرم . همه زدیم زیر خنده . سارام: پولشو داری میتونی بخری نگرانیت چیه اینجا . هان: دستم بهت میرسه + خب خب این سویی دوست دختر قبلیشه بعد همش میره تو یه اتاقی و تو تاریکی به قاب عکس خیره میشه £ تو قاب عکسه چی بود + ندیدم یه بار رفتم مچمو گرفت یه بار همببینم چشه همش تو اتاقه ولی قاب عکس روی میز افتاده بود ¥ افسرده شده . هان : این نمیخوره افسرده باشه اصلا خیلی گیج کننده اس از همون بچگی حس و حالشو هیچوقت نمیفهمیدم + واییی دقیقا .سارام: خب میتونی یه جور بفهمی £ چطوری . سارام: اینا احتمالا اثرات دلتنگیه و یه چیز جالب اینجاست که ¥ که چی . سارام : که . هان: اذیت نکن دیگه . سارام خندید و گفت: .....
like±²⁰
+ آجوما هوسوک کجاس . آجوما : تو اتاق کارشون هستن.....بدون در زدن رفتمتو _ یاد بگیر در بزنی + ایندفعه که پرونده های شرکت آقا دستم بود دفعه ی دیگه اگر عشقم کشید در میزنم حالا میشه اینا رو از دستم بگیری _ بیا اینجا . رفتم به جایی که اشاره میکرد کنار صندلی کع نشسته بود بودم میخواستم پرونده ها رو بزارم _ دستت باشه + سنگینه بعدمتا بینیم پرونده اس نکنه تنبیه امه _ این بخشیشه + عررررر _ هیششش باید تو سکوت کارمو بکنم.....تقریبا سه ساعته اینطوری وایسادم نصف از پرونده ها هم کم نشده + میشه بشینم _ نچ . از ته دل جیغ میزدم غروب شده بود داشتم از گشنگی میمیردم فقط تعداد کمی مونده بود......+ شب شد چرا تموم نمیشه _ خوب رئیس شرکت نیستی + ارع خوبه واقعا انقدر بدبختی برای خودم بچینم چیکار
هوسوک ویو:
_ تموم شد . ازش جوابی نشنیدم بهش نگاه کردم خواب بود نزدیک بود بیفته گرفتمش و کشوندمش تو بغلم به صورتش نگاه کردم این چه حسیه براید کردمش و رفتم سمت اتاقش و گذاشتمش رو تخت و اومدم بیرون
هاری ویو:
دوباره امشب رفتم تو اوناتاق _ مگه نگفتم نیا اینجا + چرا گفتی _ برو . یه صدای داد از پایین اومد رفتم بیرون و از پله ها رفتمپایین یه دختر بود + ببخشید شما .دختره: من سویی ام میشه به هوسوک بگی بیاد . سویی یاد اسم دوست دختر قبلی هوسوک که جیمین گفت افتادم ٪ خانم لطفا برید بیرون. سویی: واییی ولم کنید _ ولش کنید میتونید برید . سویی: هوسوک شی _ برای چی اومدی . سویی: من برگشتم بخاطر تو . جین: سویی برگرد تا زیاد عصبانی نشدیم + اممم خب من میرم . سویی با آرامش رفت بیرون نگاهی به هوسوک کردم که داشت رفتنش روتماشا میکرد و زودی رفتسمت اتاق و محکم در رو بست + جین این همون سوییه. جین: ارع + آها شب بخیر . جین: شب خوش........+ خب بزار بگم دیگه . هان: بابا گوشم داغ کرد از بس نیمساعت حرف زدین گوشی من بدبخت به چخ رفت حالا باید برم یدون دیگه بخرم . همه زدیم زیر خنده . سارام: پولشو داری میتونی بخری نگرانیت چیه اینجا . هان: دستم بهت میرسه + خب خب این سویی دوست دختر قبلیشه بعد همش میره تو یه اتاقی و تو تاریکی به قاب عکس خیره میشه £ تو قاب عکسه چی بود + ندیدم یه بار رفتم مچمو گرفت یه بار همببینم چشه همش تو اتاقه ولی قاب عکس روی میز افتاده بود ¥ افسرده شده . هان : این نمیخوره افسرده باشه اصلا خیلی گیج کننده اس از همون بچگی حس و حالشو هیچوقت نمیفهمیدم + واییی دقیقا .سارام: خب میتونی یه جور بفهمی £ چطوری . سارام: اینا احتمالا اثرات دلتنگیه و یه چیز جالب اینجاست که ¥ که چی . سارام : که . هان: اذیت نکن دیگه . سارام خندید و گفت: .....
like±²⁰
۴۷.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.