پارت49
#پارت49
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
_ مجبور میشم اون کاریو بکنم که زیاد خوشایند نیست برات. زنگ میزنم پلیس تا بیان و تحویل خانوادش بدن
هیستیریک خندیدم و گفتم:
+ برای این کار باید ۲۵۰ گرم وجود داشته باشی از خودت!! داری؟! فک کنم....
اون دختر متعلق به منه میفهمی؟!
_ تو ننشی یا باباشی؟ مگه بَردَته که چپ و راست کتکش میزنی؟؟! یا با کیسه بوکس اشتباهش گرفتی؟
+ کی گفته چپو راست میزنمش؟؟
_ من خر نیستم ، یه نگاه به صورتش انداختم فهمیدم دست روش بلند کردی
دستی براش زدم و ادامه دادم:
+واو، آفرین آفرین ، خیلی باهوشی
گوشیشو از جیبش در آورد و گرفت جلوی صورتم
_ خب؟ ولش میکنی یا زنگ بزنم به پلیس
میدونستم این کارو نمیکنه و داره بلوف میزنه
خونسرد نگاش کردم و گفتم:
+ اوکیه زنگ بزن
حرفمو زدم و وارد اتاق شدم ، بهسا با دیدنم نگران چشم دوخت بهم ، اردلانم دوباره اومد داخل اتاق و به سمت بهسا رفت
با مهربونی گفت:
_ این نمیزاره ببرمت دکتر ، شرمندتم
بهسا لبخندی به اردلان زد و گفت:
_ دشمنتون شرمنده ، دکتر نیاز نیست خودش خوب میشه
از این صمیمیتش با اردلان حرصم میگرفت ؛ چرا تاحالا برای من لبخند نزده بود؟؟ دختره ی خراب لابد میخواست با این عشوه ریختنا دل اردلانو ببره
بی درنگ گفتم:
+ اردلان بیرون باش . میخوام با دخترم تنها باشم.....
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
_ مجبور میشم اون کاریو بکنم که زیاد خوشایند نیست برات. زنگ میزنم پلیس تا بیان و تحویل خانوادش بدن
هیستیریک خندیدم و گفتم:
+ برای این کار باید ۲۵۰ گرم وجود داشته باشی از خودت!! داری؟! فک کنم....
اون دختر متعلق به منه میفهمی؟!
_ تو ننشی یا باباشی؟ مگه بَردَته که چپ و راست کتکش میزنی؟؟! یا با کیسه بوکس اشتباهش گرفتی؟
+ کی گفته چپو راست میزنمش؟؟
_ من خر نیستم ، یه نگاه به صورتش انداختم فهمیدم دست روش بلند کردی
دستی براش زدم و ادامه دادم:
+واو، آفرین آفرین ، خیلی باهوشی
گوشیشو از جیبش در آورد و گرفت جلوی صورتم
_ خب؟ ولش میکنی یا زنگ بزنم به پلیس
میدونستم این کارو نمیکنه و داره بلوف میزنه
خونسرد نگاش کردم و گفتم:
+ اوکیه زنگ بزن
حرفمو زدم و وارد اتاق شدم ، بهسا با دیدنم نگران چشم دوخت بهم ، اردلانم دوباره اومد داخل اتاق و به سمت بهسا رفت
با مهربونی گفت:
_ این نمیزاره ببرمت دکتر ، شرمندتم
بهسا لبخندی به اردلان زد و گفت:
_ دشمنتون شرمنده ، دکتر نیاز نیست خودش خوب میشه
از این صمیمیتش با اردلان حرصم میگرفت ؛ چرا تاحالا برای من لبخند نزده بود؟؟ دختره ی خراب لابد میخواست با این عشوه ریختنا دل اردلانو ببره
بی درنگ گفتم:
+ اردلان بیرون باش . میخوام با دخترم تنها باشم.....
۲.۴k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.