پارت ١ داستان پری سفید فصل ها
سلام تو ا/ت هستی و ٢٥ سالته یه دختر مهربون و ساده پاک یه رفیق داری اسمش هم هست کيم جو بهترین دوست صمیمیت و با خانواده زندگی میکنی و وضع مالی بدک نیس
جیمین یه پسر پولدار که همه دخترا اونو میخان
میریم اصل داستان
ا/ت &
جیمین $
کیم جو#
تو خونهونشسته بودی و داشتی با گوشیت ور میرفتی که مادرت اومد
مادر: ا/ت جان دخترم بیا غذا آماده هست
& چشم مامان الان میام
از روی تخت بلند شدی و رفتی پائين رو میز نشستی
پدر : اومدی دخترم بشین
نشستی رو میز و مادرت میز رو آماده دأشت میکرد و تو کمکش میکردی
میز رو چیدین داشتین غذا میخوردین
پدر : ا/ت جان ما باید یه چیزی بهت بگیم
& چیشده
پدر : ممنو مادرت تورو به مدرسه بزرگ کره جنوبی تورو سبت نام کردیم و دیگه از این مووقع به بعد اونجا درس میخونی خودت میدونی خیلی دؤس داشتي اونجا درس بخؤنی گلی ما پول کافی نداشتیم و امروز رسید و ما سبت نامت کردیم
& واقعا پدر ازتون ممنونم خیلی دوستون دارم
پدر : خاهش میکنم دخترم حقت همینه
مادر: دخترم از فردا باید بری یونیفرم جدید مدرسه هم برات یه ساعت دیگه میارم
& واقعا چقد زود مرسی
غذاتو خوردی و تو مادرت میز رو باهم جمع کردین
میز جمع کردین و تو رفتی تو اتاقت و رو تخت دراز کشیدین گفتی
& اخ جونمم
یه ساعت گذشت خونتون در زدن رفتی پائين درو باز کردی دیدی یونیفرم جدیدت رو اوردن گرفتی و تشکر کردی اومدی تو اتاقت
(!عکس یونیفرم رو میزارم
خوشحال شدی یه بار پوشیدی و خیلی خوب بود به مادرت هم گفت مادرتم گفت مبارکه دخترم ساعت ٨ شب شد رفتی تو اشپز خؤنه را مادرت میز رو آماده کردین و نشستین خانوادیه شام خوردی غذا خوردین و میز جمع کردی
تتورفتی تو اتاقت و رو تخت دراز کشیدین و خیلی خوشحال بودی وکم کم خوابت برد و خوابیدی
فرداصبح
ادامه دارد
برای پارت بعد ٣٠ تا لایک ١٠ تا کامنت
جیمین یه پسر پولدار که همه دخترا اونو میخان
میریم اصل داستان
ا/ت &
جیمین $
کیم جو#
تو خونهونشسته بودی و داشتی با گوشیت ور میرفتی که مادرت اومد
مادر: ا/ت جان دخترم بیا غذا آماده هست
& چشم مامان الان میام
از روی تخت بلند شدی و رفتی پائين رو میز نشستی
پدر : اومدی دخترم بشین
نشستی رو میز و مادرت میز رو آماده دأشت میکرد و تو کمکش میکردی
میز رو چیدین داشتین غذا میخوردین
پدر : ا/ت جان ما باید یه چیزی بهت بگیم
& چیشده
پدر : ممنو مادرت تورو به مدرسه بزرگ کره جنوبی تورو سبت نام کردیم و دیگه از این مووقع به بعد اونجا درس میخونی خودت میدونی خیلی دؤس داشتي اونجا درس بخؤنی گلی ما پول کافی نداشتیم و امروز رسید و ما سبت نامت کردیم
& واقعا پدر ازتون ممنونم خیلی دوستون دارم
پدر : خاهش میکنم دخترم حقت همینه
مادر: دخترم از فردا باید بری یونیفرم جدید مدرسه هم برات یه ساعت دیگه میارم
& واقعا چقد زود مرسی
غذاتو خوردی و تو مادرت میز رو باهم جمع کردین
میز جمع کردین و تو رفتی تو اتاقت و رو تخت دراز کشیدین گفتی
& اخ جونمم
یه ساعت گذشت خونتون در زدن رفتی پائين درو باز کردی دیدی یونیفرم جدیدت رو اوردن گرفتی و تشکر کردی اومدی تو اتاقت
(!عکس یونیفرم رو میزارم
خوشحال شدی یه بار پوشیدی و خیلی خوب بود به مادرت هم گفت مادرتم گفت مبارکه دخترم ساعت ٨ شب شد رفتی تو اشپز خؤنه را مادرت میز رو آماده کردین و نشستین خانوادیه شام خوردی غذا خوردین و میز جمع کردی
تتورفتی تو اتاقت و رو تخت دراز کشیدین و خیلی خوشحال بودی وکم کم خوابت برد و خوابیدی
فرداصبح
ادامه دارد
برای پارت بعد ٣٠ تا لایک ١٠ تا کامنت
۳۹.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.