بازی عشق شیطان پارت ۲۹
☆P. . . 29☆
ولی هه این نبود...
فک کردم شاید توی آشپزخونه باشه اما اونجا نبود...
رفتم توی اتاق که دیدم روی تخت خوابیده،
یه لحظه یه نفس راحت کشیدم.
کتم و گلا رو روی میز گذاشتم، رفتم کنارش روی تخت نشستم.
نگو خودشو زده بوده به خواب...
ژوئن(پوزخند و زیرلبی): گمون نکنم بتونی لی ژوئن رو گول بزنی...
ژوئن: فیلم بازی نکن پاشو خانم لی.
که بعد چند لحظه بلند شد...
هه این: خانم لی؟!
ژوئن: آره، اگه بازیگر میشدی قطعا هیچ کارگردانی بهت پیشنهادی نمیداد.
هه این: حالا منظورت از خانم لی چی بود؟!
ژوئن: تو الان دیگه بازم مال منی پس هرجور دلم بخواد صدات میکنم.
هه این: مگه من وسیله ای چیزی هستم؟!
ژوئن: نه، ولی مهم اینه که مال منی. حالا هم پاشو بریم شام بخوریم دیروقته و مشخصه که تو هم شام نخوردی.
هه این: من نمیخورم به جاش بیا بریم بیرون.
ژوئن: بیرون این موقع شب؟
هه این: تازه ساعت یازده شبه واسه ی تویی که همیشه ساعت هشت شب خونه ای دیروقته واسه من تازه اول شبه.
ژوئن: باشه بریم. به هرحال من هرچی بگم تو که گوش نمیکنی.
هه این: بریم لباسامون رو عوض کنیم...
هه این: این گلا واسه چیه؟
ژوئن: واسه تو گرفته بودم.
دیدم که اومدم سمتم و گونه ام رو بوسید...
هه این: ممنون، حالا هم برو که میخوام لباسام رو عوض کنم تو هم لباساتو عوض کن.
ژوئن: خب وایسا لباسام رو بردارم.
هه این: وایسا خودم انتخاب میکنم برات.
منم رفتم لباسام رو عوض کردم بعد چند مین، هه این هم اومد(لباساشون اسلاید دوم و سوم)
هه این: چرا کتت رو نمیپوشی؟ هوا سرده.
ژوئن: من همینجوری میام.
هه این: گفتم هوا سرده.
ژوئن: باشه.
کتمم که روی میز گذاشته بودم برداشتم ولی توی دستم گرفتم و نپوشیدمش.
رفتیم بیرون از خونه داشتیم قدم میزدیم...
ژوئن: جالبه ساعت یازده شبه اما بیشتر جاها هنوز بازن.
هه این: مناسبت خاصیه؟
ژوئن: چیزی تا کریسمس و سال نو نمونده.
هه این: شاید به خاطر همینه.
ژوئن: از چند شب پیش همینطوری بود.
یکم رفتیم جلوتر اونجا تقریبا خیلی با خونه فاصله داشت...
ژوئن: پس من میرم دوتا نوشیدنی بگیرم.
هه این: آهان باشه.
هه این همونجا وایساده بود رفتم که نوشیدنی بگیرم بعد چند مین برگشتم،
دیدم هه این نیست...اون اطراف رو گشتم اما نبود. خیلی نگران شدم و فورا به کارلو زنگ زدم...
کارلو: الو؟
ژوئن: کارلو.
کارلو: اتفاقی افتاده ژوئن؟
ژوئن: هه این نیست.
کارلو: چی؟! چی داری میگی؟!
ژوئن: من رفتم که دوتا نوشیدنی بگیرم ولی وقتی که برگشتم نیست.
کارلو: تو الان کجایی؟ آدرست رو بفرست منو بقیه بچه ها میایم.
ژوئن: عا باشه.
آدرس رو فرستادم بعد حدود نیم ساعت یا چهل دقیقه ای رسیدن.
مین سو: هک کردن گوشی هه این الان سریع ترین راهه.
ژوئن: بریم خونه ی من همونجا اونجا انجامش بدیم...
ولی هه این نبود...
فک کردم شاید توی آشپزخونه باشه اما اونجا نبود...
رفتم توی اتاق که دیدم روی تخت خوابیده،
یه لحظه یه نفس راحت کشیدم.
کتم و گلا رو روی میز گذاشتم، رفتم کنارش روی تخت نشستم.
نگو خودشو زده بوده به خواب...
ژوئن(پوزخند و زیرلبی): گمون نکنم بتونی لی ژوئن رو گول بزنی...
ژوئن: فیلم بازی نکن پاشو خانم لی.
که بعد چند لحظه بلند شد...
هه این: خانم لی؟!
ژوئن: آره، اگه بازیگر میشدی قطعا هیچ کارگردانی بهت پیشنهادی نمیداد.
هه این: حالا منظورت از خانم لی چی بود؟!
ژوئن: تو الان دیگه بازم مال منی پس هرجور دلم بخواد صدات میکنم.
هه این: مگه من وسیله ای چیزی هستم؟!
ژوئن: نه، ولی مهم اینه که مال منی. حالا هم پاشو بریم شام بخوریم دیروقته و مشخصه که تو هم شام نخوردی.
هه این: من نمیخورم به جاش بیا بریم بیرون.
ژوئن: بیرون این موقع شب؟
هه این: تازه ساعت یازده شبه واسه ی تویی که همیشه ساعت هشت شب خونه ای دیروقته واسه من تازه اول شبه.
ژوئن: باشه بریم. به هرحال من هرچی بگم تو که گوش نمیکنی.
هه این: بریم لباسامون رو عوض کنیم...
هه این: این گلا واسه چیه؟
ژوئن: واسه تو گرفته بودم.
دیدم که اومدم سمتم و گونه ام رو بوسید...
هه این: ممنون، حالا هم برو که میخوام لباسام رو عوض کنم تو هم لباساتو عوض کن.
ژوئن: خب وایسا لباسام رو بردارم.
هه این: وایسا خودم انتخاب میکنم برات.
منم رفتم لباسام رو عوض کردم بعد چند مین، هه این هم اومد(لباساشون اسلاید دوم و سوم)
هه این: چرا کتت رو نمیپوشی؟ هوا سرده.
ژوئن: من همینجوری میام.
هه این: گفتم هوا سرده.
ژوئن: باشه.
کتمم که روی میز گذاشته بودم برداشتم ولی توی دستم گرفتم و نپوشیدمش.
رفتیم بیرون از خونه داشتیم قدم میزدیم...
ژوئن: جالبه ساعت یازده شبه اما بیشتر جاها هنوز بازن.
هه این: مناسبت خاصیه؟
ژوئن: چیزی تا کریسمس و سال نو نمونده.
هه این: شاید به خاطر همینه.
ژوئن: از چند شب پیش همینطوری بود.
یکم رفتیم جلوتر اونجا تقریبا خیلی با خونه فاصله داشت...
ژوئن: پس من میرم دوتا نوشیدنی بگیرم.
هه این: آهان باشه.
هه این همونجا وایساده بود رفتم که نوشیدنی بگیرم بعد چند مین برگشتم،
دیدم هه این نیست...اون اطراف رو گشتم اما نبود. خیلی نگران شدم و فورا به کارلو زنگ زدم...
کارلو: الو؟
ژوئن: کارلو.
کارلو: اتفاقی افتاده ژوئن؟
ژوئن: هه این نیست.
کارلو: چی؟! چی داری میگی؟!
ژوئن: من رفتم که دوتا نوشیدنی بگیرم ولی وقتی که برگشتم نیست.
کارلو: تو الان کجایی؟ آدرست رو بفرست منو بقیه بچه ها میایم.
ژوئن: عا باشه.
آدرس رو فرستادم بعد حدود نیم ساعت یا چهل دقیقه ای رسیدن.
مین سو: هک کردن گوشی هه این الان سریع ترین راهه.
ژوئن: بریم خونه ی من همونجا اونجا انجامش بدیم...
۹۵
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.