ویو کوک ♡رز های خونین♡ پارت ۲۲
جونگ کوک ویو
با حرفش قلبم ترک برداشت...پس همه ی فکر و خیالام الکی بود...هه چقد بدبختم من....وقتی انقد بخاطر یکی سختی میکشی و اون حتی به پشمشم نیس (هنوزم نمیدونین اون سختیا چیه و خمارین به بهه😂)...خدایا با من چه مشکلی داری که زندگیمو جهنم کردی؟نکنه اون دنیا هم قراره بفرستی منو جهنم؟(بعله جونگ کوکمون مسلمونه اعتقاد به اون دنیا داره😂)
یدفعه درد پام خیلی شدید شد البته از اون موقع هم شدید بود ولی براهم اهمیت نداشت...ولی الان دارم به طرز وحشتناکی دردشو حس میکنم
.......................................
لیونسو:جونگ کوکی؟ آر یو اوکییی؟چرا سرتو اوردی پایین
و اونم سرشو اورد پایین منو از زیر چونم نگاه کرد که بگه چرا سرت پایینه(فهمیدین منظورمو دیگهه نهه؟)
بغضمو قورت دادم....من براش با کسای دیگه فرقی نمیکنم....در صورتی که او برام همه چیزه.....چرا باهام اینطوری رفتار میکنه؟
دوباره سوزش سینم برگشت...وقتی به اینکه قرار نیست عشقمون تحقق پیدا کنه و عشق من به اون هیچی جز یه عشق افراطی دیوونه وار نیس فکر میکنم....سینم میسوزه و اگه ادامه بدم هم دوباره خون بالا میارم
تو همین فکرا بودم که فهمیدم صدای لیونسو باز داره به گوشم میخوره
لیونسو: جونگ کوک؟ صدامو میشنوی؟ خوبی یدفعه چت شدد؟
میخواستم بی رحم بنظر بیام مثل خودش
گفتم:من خوبم
لیونسو: خبب بگو درباره ی چی میخواستی سوال بپرسی
(تازه رسیدیم پارت ۲۲ به به)
کوک:جوابمو گرفتم...دیگه لازم نیس ممنون
نمیتونستم مث همیشه تظاهر کنم...بالاخره باید اطرفیانمم بفهمن درد منه بدبخت چیه دیگه نه؟
لیونسو:چت شد یدفعه
کوک: هیچی فقط....خا...خانم مین میشه لطفا....پام واقعا خیلی درد داره
لیونسو:.............
شرط پارت بعد ۱۸ لایک ۴۰ کامنت
#فیک #کوک #fake #فیک_کوک
دارم از بی خوابی میمیرم...
با حرفش قلبم ترک برداشت...پس همه ی فکر و خیالام الکی بود...هه چقد بدبختم من....وقتی انقد بخاطر یکی سختی میکشی و اون حتی به پشمشم نیس (هنوزم نمیدونین اون سختیا چیه و خمارین به بهه😂)...خدایا با من چه مشکلی داری که زندگیمو جهنم کردی؟نکنه اون دنیا هم قراره بفرستی منو جهنم؟(بعله جونگ کوکمون مسلمونه اعتقاد به اون دنیا داره😂)
یدفعه درد پام خیلی شدید شد البته از اون موقع هم شدید بود ولی براهم اهمیت نداشت...ولی الان دارم به طرز وحشتناکی دردشو حس میکنم
.......................................
لیونسو:جونگ کوکی؟ آر یو اوکییی؟چرا سرتو اوردی پایین
و اونم سرشو اورد پایین منو از زیر چونم نگاه کرد که بگه چرا سرت پایینه(فهمیدین منظورمو دیگهه نهه؟)
بغضمو قورت دادم....من براش با کسای دیگه فرقی نمیکنم....در صورتی که او برام همه چیزه.....چرا باهام اینطوری رفتار میکنه؟
دوباره سوزش سینم برگشت...وقتی به اینکه قرار نیست عشقمون تحقق پیدا کنه و عشق من به اون هیچی جز یه عشق افراطی دیوونه وار نیس فکر میکنم....سینم میسوزه و اگه ادامه بدم هم دوباره خون بالا میارم
تو همین فکرا بودم که فهمیدم صدای لیونسو باز داره به گوشم میخوره
لیونسو: جونگ کوک؟ صدامو میشنوی؟ خوبی یدفعه چت شدد؟
میخواستم بی رحم بنظر بیام مثل خودش
گفتم:من خوبم
لیونسو: خبب بگو درباره ی چی میخواستی سوال بپرسی
(تازه رسیدیم پارت ۲۲ به به)
کوک:جوابمو گرفتم...دیگه لازم نیس ممنون
نمیتونستم مث همیشه تظاهر کنم...بالاخره باید اطرفیانمم بفهمن درد منه بدبخت چیه دیگه نه؟
لیونسو:چت شد یدفعه
کوک: هیچی فقط....خا...خانم مین میشه لطفا....پام واقعا خیلی درد داره
لیونسو:.............
شرط پارت بعد ۱۸ لایک ۴۰ کامنت
#فیک #کوک #fake #فیک_کوک
دارم از بی خوابی میمیرم...
۱۳.۴k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.