mafia-part 5
It's hard to be mafia
* یهو دیدم ریوجین از حال رفت ، براید استایل بغلش کردم و سریع از اتاق زدم بیرون از میون جمعیت رد شدم و گذاشتمش عقب ماشین خودم ، به راننده گفتم برو خونه ریوجین.
رسیدیم و بادیگاردا اومدن و ریوجین رو بردن به راننده گفتم برو خونه
/ فردا /
* بهش نامه دادم ، داخلش فقط یه جمله نوشتم ، حالت بهتره ؟
ویو ریوجین : صبح پاشدم ساعت ۱۰ بود ، ذهنم به هم ریخته بود با همون لباسای مهمونی خوابیده بودم و یادم نمیومد دیشب چیشده ، با این خیال که حتما مست کردم و منو آوردن خونه ، رفتم حموم تو وان خوابیدم که همه چی یادم اومد
از حموم اومدم بیرون که دیدم دوباره روی میز آرایش یه نامه هستش
فلیکس رو صدا زدم
فلیکس : بله خانم ؟
- این چیه باز ؟؟ دوباره از طرف همون یاروعه ؟
فلیکس : بله خانم
- باشه ، میتونی بری
نامه رو باز کردم ، نوشته بود حالت بهتره ، میخواستم فحشو بکشم به جونش که به تو چه مرتیکه حال من
که یهو یادم اومد جون پدر و مادرم دست اونه
لباس پوشیدم و رو تختم دراز کشیدم
یه فکری به سرم زد ، برن جاسوسی ، الحمدلله که جاسوسیم هم که خوب بود چرا که نه
- فلیکسسس
فلیکس : بله خانم
بهترین گریمر رو برام بیار
فلیکس : چشم خانم
- مرسی
/ صبح روز بعد /
فلیکس : خانم گریمر اومدن
- بگو بیاد اتاقم
گریمر : سلام خانم
- سلام ، میخوام منو به بهترین حالت ممکن شبیه یه نفر دیگه بکنی ، موهای مشکیم، مثلا بلوند بشه و صورتم رو تغییر بده و نزار منو با این چهره بشناسن
گریمر : چشم خانم
............... خانم بالاخره تموم شد
- آیگو ، کارت خوبه هااا ، میتونی بری
- ولی خدایی اصن خودم خودمو نشناختم
/ فردا /
- خب بالاخره روز موعود فرا رسید
امروز وقتش بود به فلیکس همه چی رو توضیح دادم و بهش گفتم ببین این خونه خدمتکار نمیخواد
یک ساعت بعد اومد و گفت خانم فک نمیکنم ولی شاید یدونه بالاخره میخوان دیگه برید توکل بر خدا
- باشه پس منو تا کوچه بالاتر برسون
/ خونه جین /
عمارت خیلی بزرگی بود ، وارد شدم و شروع کردم به غر غر کردن که منو خدمتکار اینجا بکنید من پول ندارم غذا بخورم تروخدا
مثل اینکه دست راست این مرده زیادی مهربون بود ، بالاخره قبول کرد که برم اینجا کار کنم
- ببخشید آقا اسم شما چیه ؟
# جیهوپ ، چطور مگه ؟؟
- نه همینطوری ، ببخشید اگر بی ادبی کردم
# اشکال نداره ،
الانم یه قهوه درست کن و با من بیا تا به رئیس نشونت بدم
- قهوه رو برداشتم و همراه جیهوپ رفتم ، جیهوپ در زد و وارد اتاق شدیم
* یهو دیدم ریوجین از حال رفت ، براید استایل بغلش کردم و سریع از اتاق زدم بیرون از میون جمعیت رد شدم و گذاشتمش عقب ماشین خودم ، به راننده گفتم برو خونه ریوجین.
رسیدیم و بادیگاردا اومدن و ریوجین رو بردن به راننده گفتم برو خونه
/ فردا /
* بهش نامه دادم ، داخلش فقط یه جمله نوشتم ، حالت بهتره ؟
ویو ریوجین : صبح پاشدم ساعت ۱۰ بود ، ذهنم به هم ریخته بود با همون لباسای مهمونی خوابیده بودم و یادم نمیومد دیشب چیشده ، با این خیال که حتما مست کردم و منو آوردن خونه ، رفتم حموم تو وان خوابیدم که همه چی یادم اومد
از حموم اومدم بیرون که دیدم دوباره روی میز آرایش یه نامه هستش
فلیکس رو صدا زدم
فلیکس : بله خانم ؟
- این چیه باز ؟؟ دوباره از طرف همون یاروعه ؟
فلیکس : بله خانم
- باشه ، میتونی بری
نامه رو باز کردم ، نوشته بود حالت بهتره ، میخواستم فحشو بکشم به جونش که به تو چه مرتیکه حال من
که یهو یادم اومد جون پدر و مادرم دست اونه
لباس پوشیدم و رو تختم دراز کشیدم
یه فکری به سرم زد ، برن جاسوسی ، الحمدلله که جاسوسیم هم که خوب بود چرا که نه
- فلیکسسس
فلیکس : بله خانم
بهترین گریمر رو برام بیار
فلیکس : چشم خانم
- مرسی
/ صبح روز بعد /
فلیکس : خانم گریمر اومدن
- بگو بیاد اتاقم
گریمر : سلام خانم
- سلام ، میخوام منو به بهترین حالت ممکن شبیه یه نفر دیگه بکنی ، موهای مشکیم، مثلا بلوند بشه و صورتم رو تغییر بده و نزار منو با این چهره بشناسن
گریمر : چشم خانم
............... خانم بالاخره تموم شد
- آیگو ، کارت خوبه هااا ، میتونی بری
- ولی خدایی اصن خودم خودمو نشناختم
/ فردا /
- خب بالاخره روز موعود فرا رسید
امروز وقتش بود به فلیکس همه چی رو توضیح دادم و بهش گفتم ببین این خونه خدمتکار نمیخواد
یک ساعت بعد اومد و گفت خانم فک نمیکنم ولی شاید یدونه بالاخره میخوان دیگه برید توکل بر خدا
- باشه پس منو تا کوچه بالاتر برسون
/ خونه جین /
عمارت خیلی بزرگی بود ، وارد شدم و شروع کردم به غر غر کردن که منو خدمتکار اینجا بکنید من پول ندارم غذا بخورم تروخدا
مثل اینکه دست راست این مرده زیادی مهربون بود ، بالاخره قبول کرد که برم اینجا کار کنم
- ببخشید آقا اسم شما چیه ؟
# جیهوپ ، چطور مگه ؟؟
- نه همینطوری ، ببخشید اگر بی ادبی کردم
# اشکال نداره ،
الانم یه قهوه درست کن و با من بیا تا به رئیس نشونت بدم
- قهوه رو برداشتم و همراه جیهوپ رفتم ، جیهوپ در زد و وارد اتاق شدیم
۳.۰k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.